صاعقه تنها راه است
قسمت: 98
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 98 – گرفتن دست بالاتر
گراویس شاگردهای شوکه شده را دید و صاعقه خود را به سمت یکی از آنها پرتاب کرد. صاعقه به شاگرد برخورد کرد و بااینکه از شدت درد فریاد زد، توانست مقاومت کند.
گراویس متوجه شده بود که بنا به دلایلی، صاعقه او در مقابل آن افراد، اثر بسیار ضعیفتری دارد. او قصد نداشت شاگرد را با صاعقه بکشد، و میخواست آنها را کور و گیج کند. گراویس با یک حمله فوقالعاده سریع ، شاگرد را به دو نیم تقسیم کرد.
بقیه شاگردان به سرعت هوشیار شدند و از همه طرف به گراویس حمله کردند. گراویس یکی از شاگردان سطح چهارم را انتخاب کرد و بهسمت او دوید. بقیه شاگردان میتوانستند دنبالش کنند، اما افزایش ناگهانی سرعت گراویس باعث شد عقب بمانند.
گراویس به شاگرد رسید و او فوراً نیزهاش را بهسمت گراویس نشانه رفت. گراویس دست چپ خود را که از قبل مجروح شده بود سپر کرد و اجازه داد نیزه به او برخورد کند. سپس گراویس نیزه را به پهلو کشید و آن شاگرد را نیز کشت.
«با کشتن این یکی، باید 8نفر در سطح چهارم، 2نفر در سطح پنجم و 1نفر در سطح ششم باقیمونده باشن. تقریباً نصف راه رو رفتم.»
گراویس نیزه را به سرعت بهسمت یکی از شاگردان تعقیب کننده سطح پنجم چرخاند و آن را با دست مشت شده به جلو پرتاب کرد. نیزه از دستش رها شد و شاگرد مجبور شد آن را سد کند. بقیه هنوز به حرکت ادامه دادند.
پرنده باد که هنوز نظارهگر بود، درحالیکه با درخت، شروع به حمله به اسکورا کرد، فریاد بلندی کشید. در تمام این مدت، حواسش جمع بود و با هوشی که داشت، خیلی چیزها را درک میکرد. در ابتدا قصد داشت صبر کند تا آنها مبارزهی خود را تمام کنند، اما وقتی دید که آن انسانها دارند لانهاش را میسوزانند، شروعبه حمله به اسکورا کرد.
از قبل فهمیده بود که گراویس میتوانست او را در مبارزه قبلیاش بکشد. جانوران نسبت به قصد قتل بسیار حساس بودند و پرنده از طرف گراویس همچین چیزی حس نکرده بود. بااینحال، انسانهای دیگر داشتند خانهاش را به آتش میکشیدند. این یک چیز کاملاً متفاوت بود!
اسکورا از قبل درحال مبارزه با درخت بود، اکنون پرنده نیز حمله میکرد. حتی با وجود زمانبندی هوشمندانه اسکورا روی امواج باد پرنده، او چندینبار تعادل خود را از دست داد و درخت تا الان، یک بار با شاخهای به او ضربه زده بود. شاخه به سینهاش خورد و او را به عقب پرت کرد. اسکورا در تنفس مشکل پیدا کرده بود و قفسه سینهاش به شدت درد میکرد.
گراویس متوجه این موضوع شد و پوزخندی زد و با طعنه با خود فکر ...
کتابهای تصادفی

