بذر کتان: شو شین
قسمت: 2
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر دوم: دور ریختن خاطرات
شو شین با عصبانیت، نامزد سابقاش رو ترک کرد و به سمت حومهی شهر رفت. ساحل به طرز عجیبی خلوت به نظر میرسه و ظاهرا همه به مرکز شهر هجوم بردن. این برای اعصاب خط خطی و خشن شو شین مناسب تره.
اون یه لباس چرم مشکی پوشیده و اسلحهاش رو توی پارچه ای پیچونده و به کمر بسته. شمشیری که عمدتا کاربردی نداشت. با این وجود ترجیح میداد که امشب یه نفر سر راهش قرار بگیره تا بتونه خشم خودشو روی سرش خالی کنه.
مشغول قدم زدن توی کوچههای اطراف ساحل شد. همه چیز بیمعنی و کسل کننده به نظر میرسه. توی گودال آب کف یه کوچه، تونست تصویری نسبتا واضح از چهره ی خودشو ببینه. هنوز گردنبند و گوشوارههایی با نگین نارنجی رو داره که براش نمادی از هاله ی درخشان نامزدش هستن.
در حالی که سعی میکنه گوشها و گردنش رو از اون زیورآلاتی که هیچ وقت بهشون عادت نکرده بود آزاد کنه میتونه دو تا چشم درخشان رو ببینه که از انتهای کوچه بهش نگاه میکنن. هاله اش ضعیفه، یه بچه است، نمیتونه خطر خاصی داشته باشه.
شو شین در حالی که اکسسوریشو توی مشتش گرفته به سمت انتهای کوچه میره و دختر بچهای با هاله ی سرخ رو میبینه که هم بوی انسانها رو میده و هم بوی همنژادای خودشو. به نظر میرسه که یه دو رگه باشه. اون یه روحه و برای شو شین سخته که بفهمه اون کالبد فیزیکی داره یا نه.
حالتی از ترس دائمی توی حالات چهرهی دختر بچه هویداست. یه چیزی شبیه به ماسک پزشکی هم زده که البته پایین چونه اش قرار گرفته. در مورد کاربرد واقعی این یکی هم ایدهای به ذهن شو شین نمیرسه. مشت خودش رو جلوی چهره ی متحیر دختر باز میکنه و اکسسوری رو بهش تعارف میزنه.
بچه با تعجب به دستای شو شین خیره میشه. شو شین...
کتابهای تصادفی

