فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 172

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۱۷۰ بازی تاروت (۲۰)

شیه‌چی به اتاقی که برای اولین بار توسط خدمتکار معرفی شده بود آمد. پیرزن همچنان بی حرکت روی تخت دراز کشیده بود. شیه‌چی قبلاً هویتش را فهمیده بود. او بدن واقعی جادوگر تاروت بود.

جادوگر تاروت در حال مرگ از الزامات روش تناسخ تاروت پیروی کرد و خود را به یک مرده ی زنده تبدیل و بازی را به آرامی شروع کرده بود. سپس در حین بازی قربانی هایی به حکم مرگ بر آسمان ها و زمین تقدیم می‌شد. هنگامی که قربانی ها به تعداد معینی می‌رسید، جادوگر با موفقیت، پس از پایان بازی، دوباره تناسخ می یافت. این یک فرآیند کامل بود.

بنابراین، موضوع مردن و زندگی کردن بود. به این دلیل که جادوگر باید خود را وقف مرگ می‌کرد تا تناسخ آغاز شود.

دو کلاغ روی شاخه های خشک کنار پنجره ایستاده بودند و سرشان را به جلو و عقب تکان می‌دادند و با هوشیاری نگاه می‌کردند. در حالت فعلی شیه ‌چی، آن ها نمی‌توانستند او را ببینند.

او از گفتگوی قبلی با گوشه نشین متوجه شد که کلاغ ها بازیکنانی بودند که در آخرین مرحله ی بازی شکست خورده بودند. پس از مرگ و قربانی شدن، در ابتدای بازی بعدی به خدمتکاران کلاغ تبدیل شده و مسئول کمک به جادوگر برای نظارت بر بازیکنان بودند. آنها همچنین بخشی از قوانین بازی بودند. یک خدمتکار، با کلاغ و همچنین با یک بازیکن مکاتبه می‌کرد. به این دلیل بود که روزگاری، خدمتکار ها هم کارت شناسایی داشتند.

در زمانی که کلاغ ها می‌رقصیدند، خدمتکاران به ترتیب خاصی چیده می‌شدند. این چینش در بازی قبلی ترتیب کارت شناسایی آنها بود. خدمتکار اول آخرین احمق، دومی جادوگر و غیره بودند.

بدین ترتیب کلاغ های در دست خدمتکاران به سمت بازیگران پرواز کردند. این بدان معناست که این بازیگر کارت شناسایی آنها را به ارث برده است. کلاغ روی دست خدمتکار دوم به سمت شیه‌چی پرواز کرد. خدمتکار دوم جادوگر بود پس کارت شناسایی شیه‌چی جادوگر بود.

این یک نوع انتقال بازی بود. رقص کلاغ در واقع مراسم تحویل بازی بعدی بود. در محتوای رقص کلاغ به صورت گروهی یا تنها بودند. این به روابط بین فردی بازیکنان در این دور از بازی اشاره می کرد.

هر چیزی مسیری برای طی کردن داشت.

شیه‌چی به سمت نرده آهنی دور تخت رفت و مچ دستش را لمس کرد. او هنوز به یاد داشت که جادوگر تاروت قبلاً او را گرفته بود و می‌خواست چیزی به او بگوید، اما خدمتکارانی که با عجله وارد شدند مانع شدند. خدمتکاران همچنین شامل خدمتکار زیبا و عجیب و غریبی بودند که توسط جادوگر تغییر شکل داده بود. او نمی‌توانست این احتمال را رد کند که جادوگر خودش کارگردانی و بازی کند، اما این احتمال وجود داشت که پیرزن واقعاً چیزی برای گفتن داشته باشد.

کلاغ او را نمی‌دید. این به این معنی بود که جادوگر نمی‌توانست جلوی او را بگیرد. با این حال، جادوگر دو کلاغ را برای محافظت از این مکان باقی گذاشت. این به طور غیرمستقیم نشان میداد که پیرزن چقدر اهمیت دارد. اگر او اکنون کشف می‌شد، جادوگر نمی‌توانست او را بکشد اما می‌توانست مانع بزرگی برای اقدامات بعدی او شود. بنابراین، او باید این کار را در اسرع وقت انجام دهد.

«برادر بریم داخل» شیه ‌چی دستور داد.

شیه‌شینگ‌لان فهمید. لبه نرده آهنی را نگه داشت، به آرامی روی آن چرخید و خم شد. سپس پیرزنی را که روی تخت خوابیده بود تکان داد. کلاغ‌های بیرون پنجره وقتی دیدند شانه پیرزن به طرز عجیبی حرکت می‌کند صدا زد.

دل شیه‌چی فرو ریخت. برگشت و به در نگاه کرد در حالی که لرزش دستانش بیشتر شد. نه چندان دور از در، صدای پا به گوش می‌رسید. این باید جادوگر باشد که با عجله حرکت می کرد. شیه‌چی سرش را پایین انداخت. پیرزن چشمانش را باز کرده بود و به او خیره شده بود. به نظر می‌رسید که او هویت او را تشخیص می‌دهد. می‌توانست او را ببیند!

«عااااااااا—» پیرزن سرش را با هیجان بالا آورد تا حرف بزند. دهانش را باز کرد تا با شیه‌چی صحبت کند تا او بفهمد زبان ندارد! به گفته گوشه نشین، او به وضوح جادوگر بود. بعد از اینکه جادوگر به بازی تناسخ پیوست، حتی زبان خودش را هم برید! ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی