فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 167

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۱۶۵ بازی تاروت (۱۵)

[لعنتی، قراره دعوا بشه!!]

[نه!! این کار رو نکنید!!]

[لعنتی، این بار اونا رو در رو هستن و در موردش تصمیم می گیرن.]

اقدامات جیانگ شو تقریباً همزمان بود. دو تیر سیاه به سرعت رعد و برق به شیه‌شینگ‌لان شلیک شد. شیه‌شینگ‌لان از مدتها قبل آماده شده بود. او شمشیر خود را برای مهار بالا آورد و عقب نشینی کرد. جیانگ شو پوست روح را روی صورتش گذاشت و پوستش بسیار رنگ پریده شد. در همان زمان، قدرت او افزایش یافت.

فضای شبح آلود همه جا را فرا گرفته بود. دمای اطراف به شدت کاهش یافت و حتی آسمان، تاریک تر به نظر می‌رسید. انرژی ارواح مانند یک حشره بود. به محض پخش شدن، هوا را دنبال کرده و در منافذ شیه‌شینگ‌لان نفوذ کرد. انرژی غم انگیزی به خون داغش سرازیر شد و اندام های داخلی اش شروع به متراکم شدن و دردناک شدن کردند.

خون به صورت شیه‌شینگ‌لان غلبه کرد و حرکاتش کمی کند شد. رگهای دستش که شمشیر شیطان خونین را در دست داشت برآمده شده بود. حرفی نزد. همانطور که در برابر حملات سریع مقابل خود مقاومت می‌کرد، به سرعت با شیه‌چی ارتباط برقرار کرد.

«برادر دنبال کلاغ بگرد. فقط دنبال یکی بگرد!»

در ذهن او سرعت صحبت شیه‌چی به طرز شگفت انگیزی سریع بود اما هیچ اثری از وحشت وجود نداشت. او فقط آرام بود. شیه‌شینگ‌لان فهمید. باید فقط بدون درگیری، کمی او را معطل کند. او به سرعت عقب نشینی کرد، در راهرو دوید و به سرعت اتاق ها را عوض کرد تا در پنجره به دنبال کلاغ بگردد.

پشت سرش جیانگ شو بود. جیانگ شو از آیتم پوست روح استفاده می‌کرد و به سرعت یک روح بود. تمام راه او را تعقیب کرد. شیه‌شینگ‌لان چندین بار از حملات او اجتناب کرد اما کمرش زخمی شد.

جیانگ شو کمی تعجب کرد. در این درگیری مختصر، واضحا مهارت شیه‌شینگ‌لان حتی بهتر از شن‌یی بود، اما میزان قدرت بدنی اش را نمی شد با شن‌یی مقایسه کرد. برای او شن‌یی بیشتر شایسته توجه بود. از این گذشته، هر چقدر هم که مهارت های شیه‌شینگ‌لان خوب بود، او فقط می‌توانست جا خالی بدهد و اصلاً نمی‌توانست به جیانگ شو آسیب برساند. او کمان صلیبی تهی را داشت و از جنگ از راه دور نمی‌ترسید. شمشیر شیطان خونین ارباب خود را تغییر داده بود و تنها توانست ۶۰ درصد قدرت اولیه خود را نشان دهد. حالا او خیلی کمتر از کمان صلیبی تهی بود.

فقط در چند ده ثانیه، طبقه سوم تبدیل به یک آشفتگی شد. همه جا آثار دعوا دیده می‌شد. تیرهای سیاهی روی زمین پراکنده و چند تیر آغشته به خون بودند.

بازیگرانی که از شوک خود رهایی یافتند به سرعت از ترس اینکه بلایی سر خودشان بیاید دور ماندند. رن‌زه و یه شیائوشیائو یک قدم بعد از آن ها آمدند و این صحنه را با وحشت دیدند. یه شیائوشیائو آیتم قدرتمندی روی بدنش داشت و می‌خواست برای کمک به جلو برود که توسط گویو متوقف شد.

رن‌زه قصد داشت او را از خود دور کند که گویو آنها را با تمسخر تهدید کرد: «اگه می خواید توی دفع زباله های داخلی سازمان مشارکت داشته باشید، منو به خاطر بی ادبیم سرزنش نکنید.》

مدتی زمان لازم است تا یک بازیگر اوج سطح اول بتواند با بازیگر ردیف دوم و سوم مقابله کند. فقط اینکه او آیتم درستی نداشت. اگر مستقیماً علیه بازیگران کاری انجام میداد، برنامه او را تنبیه می‌کرد، بنابراین نمی‌خواست این کار را انجام دهد مگر در موارد ضروری.

رن‌زه برای لحظه‌ای عصبانی شد. «تو لعنتی…»

رن‌زه توسط یه شیائوشیائو مسدود و عقب کشیده شد. گویو با رضایت لبخندی زد و رو به بازیگران دیگری که خود را کر و لال می‌کردند، کرد. «شماها چطور؟ شنیدید؟»

بازیگران در حالی که حالت چهره خود را کنترل می‌کردند، بی صدا سر تکان ‌دادند.

تیرهای سیاه بی شماری دوباره شلیک ‌شد. رن‌زه چون صدای وزیدن باد را شنید، مضطرب و عصبانی شد و چشمانش سرخ شد. رن‌زه اصولگرا بود. اگر کسی جان او را نجات می‌داد، هر کاری که می‌توانست برای جبران آن انجام می‌داد.

«ما نمی‌تونیم کمک کنیم! هوشیار باش!» یه شیائوشیائو با نگرانی به او گفت.

رن‌زه ناگهان به چیزی فکر کرد. هیجان زده شد و صدایش را پایین آورد، «نه، ما می‌تونیم کمک کنیم! دنبالم بیا تا کلاغ رو پیدا کنیم!»

رن‌زه نفس عمیقی کشید و سعی کرد آرام بماند. چند کلمه آخری را که شیه‌چی قبل از اینکه با عجله بلند شود به یاد آورد. این بود "ممکنه گوشه نشین بین کلاغ ها باشه." چرا شیه‌چی جرات کرد این حرف را بزند؟ او نمی‌دانست و مهم نبود. نکته مهم یافتن کلاغی بود که نماینده گوشه نشین بود. شاید این بتواند به شیه‌چی کمک کند.

گویو دو نفر را دید که در حال دویدن به طبقه پایین بودند و به آشغال ها نیشخند زد. انسان های معمولی فقط حماقت خود را قبل از پت های برتر نشان می دادند. برای زنده ماندن، اهمیت نمی دادن چه کسی یا چه چیزی را ترک کنند. پس رفتار خوب شیه‌چی با آنها چه می شد؟ انسان ها وقتی با مصیبت قریب‌الو...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی