فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 139

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر صد و سی و هفتم:بیمارستان(18)

بعد از برگشتن از ملاقات با یی‌هسونگ، احساسات بد شگون و شوم شیه‌یانگ بیشتر شد. با گوش دادن به توضیحات یی‌هسونگ، اون متوجه شد که روح مشکی پوش شباهت های زیادی باهاش داشته. شباهت های در قد، فرم بدن و حتی آیتم ها.

یی‌هسونگ آیتم هاشو نمیدونست و هرگز بهشون نگاه نکرده بود، بنابراین یی‌هسونگ متوجه نشد.. با اینحال شیه‌یانگ باید همه چیز رو کامل می فهمید. چطور این اتفاق ممکن بود؟ آیا یه روح میتونست توانایی بازیگر رو بدزده؟ یا میتونست وانمود کنه اون هست و شکل و ساختار شبه یانگ رو بگیره؟

شیه‌یانگ سرش رو تکون داد. نه، این منطق با عقل جور در نمیومد. صدای قدم های بدون شتابی، از جلوش به گوش می‌رسید و سایه ناشناسی روی دیوار تکون میخورد. شیه‌یانگ هوشیارانه به بالا نگاه کرد و شیه‌چی‌رو دید. نور مهتابی، قرمز و شیطانی از پنجره ها می‌تابید و اریب به شیه‌چی ‌برخورد می‌کرد و باعث میشد اون متفاوت بنظر برسه. به نظر می‌رسید اون منتظر شیه‌یانگ بود.

شیه‌یانگ احساس انزجار کرد. اون قدمی به جلو برداشت و با رفتاری متکبرانه پرسید:«چی کار داری میکنی؟»

شیه‌چی‌ به بالا نگاه کرد. «کنجکاوم بدونم چرا انقدر مغروری؟»

«منظورت چیه؟» شیه‌یانگ مشتش رو بهم گره زد.

شیه‌چی ‌فقط جدی پرسید:«تا به حال منو زدی؟»

شیه‌یانگ به طرز خشمگینی واکنش نشون داد. «نیازی به تحقیر من تو این راه نداری.»

«این تحقیر نیست.» چشم های شیه چی واقعا گیج شده بود. «من همیشه فکر میکردم، افراد خوش اخلاق، قوی هستند. بعد تورو دیدم و احساس کردم بیشتر افراد بدخلق......» شیه‌چی ‌مکث کرد، چشم هاش به صورت خشمگین شیه‌یانگ بودش.

«اونها چی هستن؟» نفرت اوج گرفت. اون ها خیلی نزدیک بودن و این فرصتی براشون محسوب میشد. تا وقتی که محکم ضربه میزد، میتونست شیه‌چی رو بکشه. شیه یانگ این فکر رو توی سرش داشت و بی سر و صدا آیتم افزایش قدرتش رو باز کرد.

شیه‌چی‌لبخند زد. «همه اونها بی لیاقت هستن.»

ناخن های بلند سیاهی از دستی بیرون اومد و اون رو نشونه گرفت. شیه شینگ لان که از خیلی قبل آماده شده بود، دستش رو بلند کرد و مچ دستش رو گرفت. شیه‌یانگ شوکه شد و به شدت تقلا کرد اما اون متوجه شد که شیه‌چی به طرز شگفت آوری قوی هست و اصلا نمیتونه حرکت بکنه.

شیه‌شینگ لان دستی رو که جلوش آویزان بود رو مشاهده کرد. بند انگشت ها سفید و اشکار بودند، در حالیکه ناخن های مشکی براقی از ناخن ها بیرون زده بودند. اونها نازک، سرد و تیز مثل یه تیغ بنظر می‌رسیدند‌. خون در بدن شیه‌یانگ حالت متلاطمی داشت و به طور مداوم به دست هاش پمپاژ میشد، در حالی که هم زمان ناخن هاشم رشد میکردند و بلندتر میشدند. همین که ناخن ها میخواستند صورت شینگ لان رو لمس کنن، شیه‌شینگ لان اون شخص رو با لگد دور کرد. بعد از اینکه شیه‌یانگ در رفت، شرم و نفرت درش بالا زد. اون به استفاده از آیتم ادامه داد و با عجله به سمتش رفت.

اون یه ستاره در حال ظهور بود، که به سرعت درخشیده بود. با اینکه اون به آدم صاف و ساده محسوب میشد و با هیچ مانعی روبرو نشده بود، اما قدرتش هنوز قوی سر جای خودش قرار داشت. شیه‌شینگ لان به راحتی قدرتش رو افزایش داد و چند تا حرکت انجام داد.

شیه‌یانگ عمیقا شوکه شده بود. اون فیلم های شیه‌چی‌رو تماشا کرده بود و میدونست این شخص قدرت زیادی داره. با این حال، بعد از دیدن کتک خوردنش از یی‌هسونگ بدون توانایی برای مقابله به مثل، خیالش جمع شده بود و احساس آرامش کرد. حالا که شیه‌یانگ واقعا باهاش رودررو شده بود، میدونست که کاملا اشتباه کرده!

اون ها اصلا تو به سطح با همدیگه، محسوب نمیشدن.

حسادت مثل سَم، روی نوک قلبش شکل گرفت و چهره شیه‌یانگ در هم پیچیده شد. اون یه آیتم انفجاری قوی داشت که در اصل برای هدف -حفظ زندگی- ذخیره شده بود‌. اون باور نداشت که بتونه به شیه‌شینگ لان آسیب بزنه!

سایه روی دیوار قبل از اینکه کامل از بین بره، به شدت لرزید.

شیه یانگ با اکراه مبارزه کرد و عمدا یه نقص رو آشکار کرد تا شیه چی رو به خودش جلب کنه. آیتم اون شبیه به یه دیسک تریگرام هشت وجهی قبلی شیه‌چی‌ بود. هر چقدر فاصله کمتر میشد، میزان آسیب بالاتر می رفت. با اینحال، به نظر می‌رسید که شیه‌شینگ لان تو حالت دفاعی قرار داره. اون نزدیک نمیشد و خیلی سخت تن به مبارزه نمی‌داد. شینگ لان ابتدا دنبالش و بعد اونو رها میکرد، مثل یه گربه با موش، سر به سرش میزاشت.

«نمیخوای منو بکشی؟ این چیه؟» شیه‌یانگ با عصبانیت به زخم های روی بدنش نگاه کرد.

شیه‌شینگ لان سر تکون داد. «اره من می‌خوام تورو بکشم.»

شیه‌یانگ به صورت بی‌تفاوتش خیره شد و ترسی ناشناخته قلبش رو پر کرد. اون سرانجام احساس کرد که یه چیزی داره اشتباه پیش می‌ره، مخفیانه عقب نشینی کرد و آماده فرار شد. شیه‌شینگ لان متوجه حرکاتش شد، اما ایستاد و اهمیتی نداد.

شیه‌یانگ ازش دور شد و دوید. شیه‌شینگ لان با ردی از ترحم توی چشم هاش، اون رو تماشا کرد.

طرف شیه‌یانگ، یه سایه اضافی روی دیوار وجود داشت در حالیکه فقط دو نفر اونجا بودند.. سایه پایی نداشت و درحالیکه شیه‌یانگ رو دنبال میکرد، روی دیوار سفید صدفی شناور بود. شیه‌یانگ میخواست به طرف کناری بدوه که ناگهان سایه بالاخره فرصت رو غنیمت شمرد. دستش رو دراز کرد و مغز شیه‌یانگ رو گرفت.

شیه‌یانگ یخ زد. دست روح به شدت سرش رو تکون میداد. شیه‌یانگ فریاد زد و تقلا کرد اما فایده ای نداشت. دست روح به شدت سرش رو فشار داد به طوری که انگار داشت چیزی رو خورد میکرد. شیه یانگ در حالت ایستاده بود و سپس با فریاد بلندی روی زمین افتاد.

«من میخوام تورو بکشم، اما من کسی نیستم که این کارو انجام میده.» شیه‌شینگ‌لان جلو رفت و حرف ناتمومش رو به اتمام رسوند.

صدای قدم های شتاب زده ای از راه پله نزدیک، به گوش می ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی