اپ بازیگر فیلمهای ماورأطبیعی
قسمت: 120
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر صد و هجدهم:تراشه
شیه چی دوباره برنامه رو باز کرد. استعداد سیاه تو قسمت رابط استعداد باز شده بود. این دامنه شیطانی شیه شینگ لان بود. یک استعداد سفید زیر اون قرار داشت که باید باز میشد.
{آیا میخواهید 300 امتیاز برای باز کردن استعداد خود خرج کنید؟}
شیهچی نوعی دلهره و بیم رو احساس میکرد، مثل اینکه در حال باز کردن یه بسته و بیرون کشیدن یه کارت هست.
گرایش شیهشینگ لان آشکار بود و حدس زدن استعدادش راحت بشمار میاومد. احتمال اینکه یه چیز خوبی باشه، بالا بود. اون نمیتونست استعداد خودش رو حدس بزنه ولی احتمال بی فایده بودنش، زیاد بود.
شیهچی روی گزینه تایید کلیک کرد و ناگهان 5,415 امتیازش تبدیل به 5,115 امتیاز شد. قفل روی استعداد سفید به آرومی باز شد و قلب شیهچی وقتی که اسم رو دید، فرو ریخت.
{تبریک بابت بیداری استعداد:قلم نقاشی.}
بنابراین استعدادی که بهش تعلق گرفت، نوع اول استعداد خاص بود؟ 300امتیاز براش هزینه بریده بود. شیهچی آهی کشید و بدون هیچ امیدی به پایین خیره شد. بعد مات و مبهوت شد.
{قلم نقاش میتواند گذشته نامعلوم و آینده غیر قابل پیش بینی را ترسیم کند. این قلمی است برای کشف و پرده برداری از فساد و برای غیب گویی به کار میرود.}
{اثر استعداد:شما میتوانید نقاشی هایی بکشید که ارتباط نزدیکی با سرنخ های فیلم دارند.}
{توجه: به یک ``جرقه`` نیاز دارد. از آنجایی که استعداد جرقه زیادی مصرف میکند، به طور کلی فقط یکبار از آن میشود در فیلم های ترسناک استفاده کرد. اگر جرقه ضعیف باشد، بازیگر نباید قلم را مجبور به انجام چیزی کند چون در آن صورت، ممکن است وارد یک حالت جنون غیر قابل برگشت بشوید.}
شیهچی به اون خط نگاه کرد و کمی حواسش پرت شد. اون خواب های عجیبی که در دوران کودکی دیده بود رو به یاد آورد. اون به لوون گفته بود برای مدت زمانی طولانی، خواب های عجیب و غریب و ترسناکی زیادی رو دیده. اون همچنین خبر های مبهم و ناخوشایندی رو هم میشنید.
شیهچی دوباره به پیام گوشیش نگاه کرد. ممکن بود که این منبع و سر چشمه استعدادش باشه؟ همه چیز هایی که در موردشون رویا دیده بود؛ یا در گذشته وجود داشتن یا امکان داشت تو آینده ظاهر بشن؟ آیا اون رویاها واقعیتی بودند که زیر ظاهر آروم واقعیت، پنهان شده بودن؟
شیهچی کمی گیج شد. اون یه پت، محصول تصفیه و ترکیب ژنتیکی بود. با عقل جور درمیومد که خیانت به ژن های تعیین شده و انتخاب شغلی بر خلاف میل مالک، براش غیر ممکن باشه. با این حال، شیهچی به راحتی اینکار رو انجام داد.
خانوادهش ازش انتظار داشتند تا دانشمند بشه. در دوران کودکی، اون واقعا معتقد بود که در آینده دانشمند میشه. با اینحال، در کمال تعجب تو مقطعی، اون به نقاشی علاقه مند شد و از مسیر تعیین شده منحرف شدش. شیه چی تبدیل به یه نقاش شد.
آیا به این خاطر بود که اون تحت تأثیر رویا ها قرار گرفته بود؟
شیهچی زمانی که در مورد این موضوع فکر کرد، سردرد گرفت. اون این رو نمیخواست و دوست داشت استعدادش رو برگردونه.
در حال حاضر اثر استعداد عملی محسوب میشد اما عیبهاشم کاملا واضح و آشکار بود. قلم برای کار کردن و راه اندازی نیاز به جرقه داشت. همین گزینه جرقه خیلی مرموز بود و شیهچی نمیدونست جرقه کی میاد و چه مقدار ازش کافیه؟ علاوه بر این، پایداری و ثبات این استعداد خیلی ضعیف بود. شیه چی نمیتونست زیاد روش حساب باز کنه. با اینحال، ارزش 300 امتیاز برای خرج کردن رو داشت.
بعد از فکر کردن در موردش، شیهچی به شنیی پیام داد.
شیهچی:(وقتت آزاده؟ میتونم ببینمت؟)
شنیی دقیقا میدونست که چرا شیهچی دنبالش میگرده. اون حرف اضافهای نزده بود و مستقیم ازش پرسیده بود که آیا میتونه ببینتش یا نه؟ شیهچی بعد از فرستادن پیام به ساعتش نگاهی انداخت. ساعت ۹:۳۰ شب بود و اون میترسید که دیدار دوباره شنیی و سوچینگ رو به تاخیر بیاندازه، به همین خاطر پیام دیگهای رو فرستاد.
شیهچی:(اگه الان زمان مناسبی نیست، میتونیم بعدا همدیگرو ملاقات کنیم.)
شنیی:(بیا دفترم.)
شیهچی تعجب کرد. شن یی در عرض چند ثانیه جوابش رو داده بود؟ شیهچی کل...
کتابهای تصادفی


