اپ بازیگر فیلمهای ماورأطبیعی
قسمت: 112
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر صد و دهم:زندگی در دوزخ
شیهچی نتونست یک نگاه اجمالی به نردبان تار عنکبوتی بندازه اما اون پوستر رو دیده بود. اما توی پوستر، نردبان تار عنکبوتی مثل تانگولو از بهشت آویزان بود و از میان همه جهنم ها گذر میکرد. نردبان تار عنکبوتی به طور کلی همه جهنم هارو بهم وصل میکردش.*1
دو اطلاعیه دیگر هم وجود داشت.
{در هر تناسخ فقط یک نفر میتواند وارد بهشت شود.}
{زمانی که نردبان تار عنکبوتی ظاهر بشود، همه آیتم بازیگر ها طبق قوانین جهنم، در وضعیت غیر قابل استفاده قرار میگیرند...}
آیتم ها غیر قابل استفاده و نامعتبر میشن؟ ضربان قلب جی شینگچن بالا رفت و قلبش محکم تر از قبل تپید.
شیهچی تعجب کرده بود. سپس سرنخ پیدا کرد و زیر لب زمزمه طور گفت:«زمانی که نردبان تار عنکبوتی ظاهر بشه، آیتم ها غیرقابل استفاده میشن. به عبارت دیگه، نردبان تار عنکبوتی در شرایط خاصی نادیده میشه.»
جی شینگچن با تعجب پرسید:«قرار نیست نردبان تارعنکبوتی رو بگیری؟»
شیهچی بیتفاوت بنظر میرسید. جوابش قطعا نه بود.
«چرا؟»
شیهچی بهش نگاه کرد. «تو فکر میکنی که به یه شخص محدود میشه، آیا واقعا اینطوره؟ واقعا به یه نفر ختم میشه؟»
«منظورت چیه؟» جی شینگچن صبرش رو از دست داد و منتظر توضیح از سمت شیهچی نموند. «پس تو آزادی هر کاری دوست داری انجام بدی.»
اون میترسید کسی هنگام بالا رفتن اون رو شکست بده. اون بلافاصله شیهچی رو ترک کرد، به تنهایی از دیوار کوه بالا رفت و به انتهای نردبان تار عنکبوتی رسید.
جی شینگچن نردبان تار عنکبوتی رو نگه داشت. تار عنکبوت خیلی نازک بود. ساختاری شبیه به مو داشت و گرفتنش کار راحتی محسوب نمیشد. نه فقط این، بلکه پاهایش که در هوا آویزان بودند هم بار سنگینی براش به شمار میاومدند. البته اینکار آنچنان هم توان فرسا نبود چون جاذبه زمین و حالت چسبناک تار عنکبوتی باعث میشد مردم بتونند به آرومی از اون بالا بروند.
اهالی جهنم با تعجب از خواب بیدار شدند و با سرعت به سمت نردبان تار عنکبوتی هجوم بردند.
با افزایش تعداد، نردبان تارعنکبوتی شروع به لرزیدن کرد.
جی شینگچن از روی نردبان تار عنکبوتی به پایین نگاه کرد و سر های بیشماری رو دید. سپس به بالا نگاهی انداخت و پاهای بیشمار آویزانی رو دید. ناگهان احساس بدی به اون دست داد. تار عنکبوتی خیلی نازک بود و افراد زیادی روی اون بودند. ممکن بود به خاطر سنگینی بیش از اندازه پاره بشه؟ اگه اینطور میشد، نمیتونست به بهشت بره.
معلوم بود که زندانی بالای سرش هم به این موضوع فکر میکرد؛ چون اون دشنام داد و گفت:«کسایی که زیر پای من هستن، باید برن پایین و به همون جهنم کوفتی برگردن....»
«چرا ما باید بریم پایین؟ تو خودت چرا پایین نمیری؟»
کلماتی که از بالا به گوش میرسید، یکسان بودند. زمانی که مردم این رو فهمیدند، اون ها بیامان شروع به دشنام دادن کردند. اونها شروع به دعوا کردند، اما افراد بیشتری به سمت بالا رفتند.
جی شینگچن برای مدتی اون وضع رو تحمل کرد، اما در نهایت نتونست در برابر تحقیر تاب بیاره. اون داد زد:«بالا نیا، اگه نردبان بشکنه، هیچ کدوم از ما نمیتونیم بالا بریم.»
«نردبون خونته؟ برای تو هست؟ خریدیش؟»
«تودیگه چه خری هستی؟ چرا بهمون دستور میدی؟ اگه راست میگی، چرا خودت پایین نمیای؟»
جی شینگچن عصبانی بود. اون قدرت داشت و به ندرت این مدل خشم و غضب به سراغش میومد. با این حال، همه افراد روی نردبان تار عنکبوتی برابر بشمار میاومدند. مهم نیست که چقدر کارت خوب بود، بخاطر چسبندگی تار عنکبوت، محدودیت سرعت وجود داشت. سرعت بالا رفتن همه تقریبا یکسان بود.
بازیگرانی که همیشه محترمانه و باعزت باهاش برخورد میکردند، در حال حاضر با خشمشون کور شده بودند و به اون بی احترامی میکردند.
جی شینگچن عصبانی و تند خو شده بود و ناگهان چشمش به تار درون دستش افتاد. قرار نبود بالا بره؟ ممکن بود نردبان بخاطر سنگینی زیاد بشکنه؟ اگه تعداد افراد کمتر بود، وزن هم کمتر میشد.
جی شینگچن پوزخند زد. اون سلاح دزدیده شدهای رو که دور کمرش آویزان بود رو بالا آورد و تلاش کرد تا تار عنکبوتی نردبان رو ببره. اون فقط از روی هوی و هوس این کارو انجام میداد. اون امیدی نداشت که این روش کار بکنه، اما به طور غیرمنتظرهای، نخ تار عنکبوتی که میتونست وزن افراد زیادی رو تحمل بکنه، براحتی بریده شد.
«آه.» صدای جیغ و فریاد زندانی هایی که به جهنم برمیگشتند، به گوش میرسید.
جی شینگچن از روی تمسخر، نیشخند زد. این مردها ناسپاس بودند، پس کسی حق نداشت بخاطر رفتار ظالمانهاش اون رو سرزنش بکنه.
بعد از این کار، اون ترسید. اگه اون با افراد پایین اینطور رفتار کرده بود، آیا افراد بالای سرش هم این کار رو انجام میدادند؟ به هر حال، تا زمانی که تار عنکبوتی زیر خودت رو میبریدی، میشد بدون تلاشی دیگران رو از رقابت حذف بکنی.
سپس اون به چیز وحشتناکتر فکر کردش.
افراد زیادی بالا و پایین اون بودند. این نشون میداد که جهنم کوه چاقو به طور تصادفی، در سطح میانی جهنم قرار گرفته. مردم وسط اونجا هم میان نردبان تارعنکبوتی بودند و از بهشت خیلی دور بودند. اگر چنین بود، آیا ورود افراد بالای نردبان تار عنکبوتی به بهشت راح...
کتابهای تصادفی
