فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 106

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر صد و پنجم، اپیزود اول: زندگی در دوزخ(7)

{چیه من، اون رو به عقب هل نداد.}

{مگه فراموش کردی؟ پسر چی چندین بار از اون گنجه بیرون اومده!}

{من گفتم، وقتی که اون ها همدیگر رو ملاقات کردن، قیافه هاشون عجیب شده بود.}

{خیلی زود جلو نرفتن؟!}

{خفه شو موجود فرا انسانی، این یه فیلم هست. چطور پخشش میتونه زنده باشه؟}

{ممکنه پسر الفام چی، در معرض حمله باشه؟}

{اگه مردی وجود داشته باشه که از اوج بهشت تا قعر جهنم برات آدم بکشه، کسی که سرد و گرم شدنت و مورد اذیت آزار قرار گرفتنت، براش مهم باشه؛ آیا شما بودین وسوسه نمیشدین؟}

{لطفا دو تا مرد اینجوری به من بدین!!}

{یعنی واقعا هم رو نمیشناسن؟}

{واقعا! اگه اون ها باهم آشنا هستن، چطور ممکنه که شیه‌چی وقتی که شیه‌شینگ لان پایین پرید، اون رو نشناسه؟!}

{حرفت با عقل جور درمیاد! بنظر نمیرسید واکنش پسر چی ساختگی باشه. اون باید با این شخص نا آشنا باشه!}

{شیهچی که بیرحمانه چهره‌اش رو سریعتر از هرکسی تغییر میده؟!}

{خوشبختانه من یه طرفدار مجرد نیستم، بلکه مادر هستم. وگرنه بخاطر این اتفاق، تو دستشویی گریه میکردم.}

{شیپ شینگ چی اصلا تاثیر گذار نیست. ستاره های درخشان، تو حوض آب کریستالی و شفاف می افتند.}

{میدونم یکم ترسناکه اما میخوام بگم که.... پسر چی شخصیتی دوگانه داره. اگه شیه‌شینگ لان از یه شخصیت خوشش بیاد و اون یکی رو دوست نداشته باشه چی؟}

{هی، یادت رفته که این یه فیلم ترسناکه؟}

{من فکر میکنم مهارتاش یکم اشنان. من حس میکنم اونارو یجا دیدم.}

در راه برگشت به غار با همدیگه، شیه چی خون روی بدن شیه‌شینگ لان رو دید. اون یه دستمال کاغذی بیرون آورد تا بهش کمک کنه، که اون خون ها رو پاک کنه. شیه‌شینگ لان قبول نکرد. اون دستمال خودش رو بیرون آورد و با حواس پرتی پاکشون کرد. شیه شینگ لان خندید و گفت:«ما هنوز با همدیگه آشنا نشدیم. من نمیتونم اجازه بدم اینکارو برام انجام بدی.»

شیه‌چی بهش خیره شد.

``تو داری مثل کسی که خو گرفته، رفتار میکنی. میتونی به خودت افتخار کنی.... ``

اون نگاهش رو پس گرفت و در سکوت به راهش ادامه داد. پس از مدتی، با تعجب پرسید:«تو آدم های زیادی رو کشتی؟»

«بله.» شیه شینگ لان می‌ترسید که این شخص بیش از اندازه فکر کنه و به همین خاطر به آرومی ادامه داد:«از پایین به بالا رفتن خیلی سخته، اما از بالا به پایین اومدن فقط به خشونت نیاز داره. چیز زیاد پیچیده‌ای نیست.»

«میدونی اسمت چی میشه؟!»

شیه ‌شینگ لان با حالتی متحیر نگاهش کرد. سپس اون دید که انگاری شیه‌چی لبخند میزنه و بیشتر از قبل کنجکاو شد. «زود باش بگو.»

«قسمت کوچکی از عموم مردم که سرمایه اولیه رو ذخیره میکنند و بعد تبدیل به یه سرمایه دار خونین، شرور و ثروتمند میشوند.» شیه چی با چشمهایی پر از برق به انرژی سرشار شیه شینگ لان نگاه کرد.

«بر اساس تاریخ چین، پیدایش مالک خصوصی و افزایش شکاف بین ثروتمندان و فقیران، تا حدی سقوط جامعه پیشین و ظهور جامعه فئودال رو نشون میداد.»*3

«.......» شیه شینگ لان با اون سرگرم شد. «اگه من یه سرمایه دار محسوب میشم، پس تو چی؟»

شیه‌چی با دقت در مورد این سوال فکر کرد و خیلی سریع در میان اون همه مطالب در مورد تاریخ، جواب مناسبی پیدا کرد. اون با خونسردی جواب داد:«اگه تو من رو استخدام کنی، تا با مقدار کمی انرژی برات کار کنم، هدف من این میشه که ارزش بیشتر و انرژی دوبرابری تولید کنم. پس تو رئیس من محسوب میشی. من برای برای گوش دادن به دستورات و زندگی کردن به تو تکیه میکنم. اگه به افراد فقیری مثل من انرژی ببخشی؛ به آرومی اعتبار میسازی، حمایت افراد رو جمع می‌کنی، بعدش از قصد، از مردم عادی فاصله میگیری، الوهیت خود...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی