فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 78

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل 78 – خانه متروکه 1552 (10)

دستی رنگ پریده از مه دراز شد و دندان را خواست. همزمان چهره هم به آرامی نزدیک شد. دهانی زشت و وحشتناک بیرون آمد و بوی تعفن روی گردن لومینگ پخش شد.

روح مانند مار سمی بود که با طعمه خود بازی می‌کرد و ترس او را می‌بلعید.

زانوهای لومینگ سست شده و گردنش به عقب برگشته بود. فضا برای زنده ماندن رو به اتمام بود و ترس از مرگ مانند یک حشره بود. چشمانش را بست تا خود را فریب بدهد و از صحنه کابوس‌وار جلویش، حذر کند. بالاخره تسلیم شد: «این رو بهت می‌دم! لطفا منو نکش!»

مشتش را باز کرد، دندان خون آلود کف دستش با نور سفید ضعیفی می‌درخشید. دست روح بلافاصله دندان را گرفت، چشمانش پر از حرص، شر و خلسه شد...

حرکتی نیست؟ روح رفته؟ سکوت در گوشش حاکم بود. دستانش را فشرد و چشمان بسته‌اش را کمی باز کرد. نزدیک بود چشمک بزند اما از چیزی که دید تا حد مرگ ترسید!

بیشتر بخار آب از بین رفته بود. کنار طاقچه، روح دهانش را کاملا باز کرده بود. آنقدر گشاد بود که دهانش پاره شد. شبح زن، مانند زنی با دهان پاره بود، دندان خود را در جای ناقصی روی لثه فرو برد و آن را امتحان کرد و پس از اینکه موقعیتش تائید شد به شدت آن را فشار داد.

دندان دوباره در جای خود قرار گرفت. روح یک دندان بیشتر داشت.

او به آرامی گردنش را چرخاند تا به لومینگ خیره شود. گوشه دهانش را که به گوشش می‌رسید بالا آورد و لبخندی طعنه آمیز شبیه دلقک زد، انگار به حماقت او می‌خندید.

رعد و برق بود و باران شدیدی بیرون از عمارت می‌بارید. در اتاق تاریک به تدریج چند اثر خونی روی در حمام ظاهر شد. رد دست‌ها، خون آلود، آشفته و در هم تنیده بودند. انگار طعمه داخل دستشویی بالاخره قدرتش را از دست داد و دست از مبارزه برداشت. رد دست‌های خون آلود روی شیشه مه آلود جامد شد و خون قرمز تیره از خطوط روی در حمام جاری شد.

در تمام مدت هیچ حرکتی در خارج وجود نداشت.

[لعنت، گولش زد! دندون رو داد اما مرد!]

[این یه قانونه که روح به ازای هر دندونی که دربیاره یکی رو بکشه؟]

[این روح از کجا اومد؟ من خیلی گیج شدم.]

یوجینگ از صدای رعد و برق از خواب پرید. پچ‌پچ‌های آهسته و خفیفی را در تاریکی شنید. جا خورد و نشست. وقتی سرش را برگرداند متوجه شد ژائوجین‌هوا در خواب حرف می‌زند. آهی از سر آسودگی کشید و با خود گفت: «خیلی متوهمم.»

رعد و برق در زمانی مناسب در آسمان درخشید و اتاق را روشن کرد. یوجینگ متوجه شد رنگ صورت ژائوجین‌هوا پریده و سرتا پا عرق کرده است. غرایزش می‌گفت اوضاع خوب نیست، به همین دلیل با عجله ژائوجین‌هوا را تکان داد و سعی کرد بیدارش کند.

ژائوجین‌هوا با عمیق‌تر شدن خوابش مضطرب‌تر می‌شد: «نه نه! نرو، نکش... منو نکش. من بی‌گناهم.»

یوجینگ که ترسیده بود در گوشش فریاد زد: «مامان!» ژائوجین‌هوا ناگهان چشمانش را باز کرد و نشست. در حالی که مثل یک جسد بی‌حرکت نشسته بود، سفت و سرد بود.

یوجینگ که ترسیده بود، با چشمانی سرخ شانه‌هایش را با ناامیدی تکان داد: «مامان، بیدار شو!»

بالاخره ژائوجین‌هوا به هوش آمد و تپش قلبش را احساس کرد. سینه‌اش را گرفت و با صدای ضعیفی گفت: «من خواب اون روح رو دیدم. حتی باهاش صحبت کردم.»

یوجینگ برای ثانیه‌ای مبهوت ماند: «ارتباط؟ توانایی سایکیک این طوری هم کار می‌کنه؟»

ژائوجین‌هوا سر تکان داد.

در یک لحظه نگرانی یوجینگ به شادی تبدیل شد.

ژائوجین‌هوا که می‌ترسید رویایش را فراموش کند، خیلی سریع شروع به صحبت کرد: «شبح زن گفت که شوهرش مبتلا به اختلال پیکاس و دوست داره غذاهای زنش رو بخوره. اون مغز ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی