فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 33

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

[لعنت، من فقط گفتم گرسنه‌م و میخوام گوشت بپزم و نوشیدنی بخورم.]

[هاهاهاها این مرد بزرگ توی یه استخر خون پرید.]

[این یه در شیطانی خوبه.]

[چرا وقتی مرد بزرگ دستای ژانگ لیو رو قطع کرد، هیچ کدوم از توهمای کنارش شکسته نشدند؟ خیلی سریع بود و من به وضوح ندیدمش.]

شیه‌چی تجربه لحظات پیش خود را به یاد آورد و نگاهش سرد شد. او فکر می‌کرد توهم پس از کشتن عروسک‌ها بطور خودکار از بین می‌رود، اما این طور نبود. توهم پس از مرگ عروسک‌ها هم باقی بود.

کشتن عروسک‌ها به معنای ترک توهم نبود. تنها به این معنا بود دیگر چیزی نمی‌توانست بازیگر گرفتار در توهم را به خطر بیاندازد. اگر بازیگر نمی‌توانست راه خروج را پیدا کند، هنوز هم ممکن بود در توهم از گرسنگی بمیرد.

حتی اگر زنده می‌ماندند، هنوز هم بن‌بست بود. دلیل آن این بود که زمان مأموریت بازیگر محدود بود. پس از پایان تصویربرداری، بازیگرانی که در توهم گرفتار شده بودند، بطور پیش فرض می‌مردند و فرصتی برای فرار از فیلم ترسناک وجود نداشت.

بنابراین ... قطع دست ژانگ‌لینو تنها راه حل شد.

فیلم ترسناک با بازی بازیگران کار می‌کرد. بازیگران تصور می‌کردند با قطع رشته بیرون می‌روند اما در واقع زندگی خود را نابود می‌کردند. نخ پاره شد و بحران پیش رو از بین رفت، اما دیگر نمی‌توانستند ژانگ‌لینو را با استفاده از نخ‌های عروسک پیدا کنند. ژانگ‌لینو در خروجی توهم قرار داشت.

با این حال، خروج از توهم بسیار ساده بود. ژانگ‌لینو برای کنترل دست‌نشانده‌هایش باید دست‌ها یا انگشتان خود را وارد توهم می‌کرد. این جایی بود که توهم و واقعیت به هم متصل بودند. جایی که ژانگ‌لینو قرار داشت، خروجی توهم بود.

شیه‌چی به محلی که دست ژانگ‌لینو در آن افتاده بود رفت، به جایی برخورد که به نظر می‌رسید یک دیوار باشد و آرام بیرون رفت. شیه‌چی به مکعب شیشه‌ای نگاه کرد. در یک طرف مکعب یک سوراخ به اندازه مشت وجود داشت که دست ژانگ‌لینو از آنجا کشیده شده و بیرون آمده بود.

شیه‌چی از آنجا بیرون رفت و وارد اتاق کنترل که ژانگ‌لینو در آن قرار داشت، شد. در اتاق بزرگ کنترل، جدا از استخر شراب و جنگل گوشت، دوجین مکعب شیشه‌ای دیگر با چیدمان متفاوت وجود داشت.

ژانگ‌لینو خون زیادی از دست داده و صورتش مثل کاغذ رنگ پریده شده بود. درد داشت و مثل کرم روی زمین می‌لغزید. روی زمین نزدیک مچ بریده او یک حوضچه خونی تشکیل شده و هوای اطراف آن تهوع‌آور و نفرت‌انگیز بود.

ژانگ‌لینو دندان‌هایش را محکم روی هم فشار داد. دندان‌هایش شکسته و زبانش پیچ خورده بود، اما بالاخره توانست نفس بکشد. صدایش تند و مملو از بدخواهی بود: «هاهاهاها، خب که چی بیرون اومدی؟ همه کسایی که از تو جدا شدند نابود می‌شند. تو تموم رشته‌ها رو قطع کردی و اونا نمی‌تونند راه خروج رو پیدا کنند. تو همه اونا رو کشتی!»

صورت شیه‌چی فرو رفت و نتوانست جلوی مشت‌هایش را بگیرد.

ژانگ‌لینو نفس نفس می‌زد. «شاید اون احمقا به خاطر نجات خودشون ازت تشکر کنند. اما وقتی امیدشون برای خروج از توهم از بین بره و بفهمند فرار از توهم غیرممکنه، خیلی شگفت‌انگیز میشه. من دست ندارم اما خیلی‌ها رو با خودم دفن کردم. ضرر نکردم، هاهاهاها.»

«یادمه با یه مرد نابینا و یکی که روی صورتش فلس بود رابطه خوبی داشتی. هاهاهاها اونا برای مدت طولانی منتظر مرگ‌شون می‌مونند و از تو متنفر میشند!»

گفته‌های ژانگ‌لینو شدید و دیوانه کننده بود اما در نگاه او شکست وجود داشت. برای یک عروسک گردان دست‌هایش مهمتر از زندگیش بودند. بدون دستانش زندگی برای او هیچ معنایی نداشت. علاوه بر این، او دست نشانده‌هاش را از دست داده بود. آن‌ها در طول سال‌ها قلب و روح او بودند. و همه این‌ها به خاطر این شخص بود!

ژانگ‌لینو با حالتی وحشی به شیه‌چی خیره شده و سعی داشت اثر درد و پشیمانی را در او ببیند. با این حال، شیه‌چی فقط سرش را بالا انداخت و کمی به ژانگ‌لینو لبخند زد: «تو احمقی.»

چشمان ژانگ‌لینو با ناباوری گرد شد.

شیه‌چی فریاد زد: «برادر.»

لحظه‌ای بعد ژانگ‌لینو دید که مرد پای خود را بلند کرد و تک تک مکعب‌های شیشه‌ای اتاق کنترل را لگد کرد.

صدای شکستن شیشه روحیه بخش بود. بارانی از شیشه‌ها باریدن گرفت، اما شیه‌شینگ‌لان به راحتی از آن‌ها اجتناب می‌کرد. چند تکه شیشه شکسته در بدن ژانگ‌لینو فرو رفت و موج دیگری از درد را به همراه آورد. در میان ناله‌های دلخراش ژانگ‌لینو، شیه‌چی دراز کشید و مشتی به سمت او تکان داد. «درسته، خروج از توهم به اندازه یه مشت و پیدا کردنش سخت بود. اما حالا می‌تونند بیرون بیاند، نه؟»

سینه ژانگ‌لینو به شدت بالا و پائین می‌رفت و افکارش خاکستری شد. او هرگز فکر نمی‌کرد که طرح یکپارچه او در برابر این شخص آسیب‌پذیر باشد. فکر نمی‌کرد با چنین روش وحشیانه‌ای بازی...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی