سیستم بقا
قسمت: 5
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
خورشید درحال غروب بود، درخششی طلایی مخلوط با حاشیه های مشکی رنگ جنگل را دربر گرفته بود، همه این ها دست به دست هم داده و منظره ای دیدنی و زیبا را شکل داده بودند.
رایان روی زمین دراز کشیده بود، او به سختی نفس نفس میزد، آب گلویش خشک شده بود و نای تکان خوردن نداشت.
انرژی ای تازه و طراوت بخش در بدنش جاری شد، اما درد به او مجال لذت بردن از خنکی و آرامش پیروزی در نبرد را نداد، تمام استخوان هایش تیر می کشید و پوستش مور مور می شد، درد خفیف بود اما پراکنده و تمام بدنش را آزار می داد، انگار هزاران مورچه در یک زمان جای جای تنش را دندان می گرفتند.
از درد لبش را گاز گرفت، تیشرت مشکی رایان اکنون با رد های پنجه گرگ و دندان هایش پاره پاره شده و خون آن را به شکل نقاشی درهم سرخ کرده بود.
گز گز بدنش به آرامی فرو نشست اما این پایان کار نبود. زخم های روی ساعد دست رایان و مچ پایش به شدت می سوخت، انگار بدنش را در آتش کباب می کردند، او نگاهی به زخم روی دستش انداخت.
تقریبا سوراخ سوراخ شده بود و رد دایره شکل دندان دور تا دور ساعدش مانند خالکوبی با زخم های عمیق به نظر می رسید.
دو رد سوراخ عمیق تر بود، مشخصا جای دندان های نیش گرگ بودند که روی دست رایان یادگار گذاشته بو...
کتابهای تصادفی

