سیستم بقا
قسمت: 1
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
زمین لرزید، آسمان لرزید و ترس را بر دل همه جهانیان فرو نشاند.
مردم به اطراف می دویدند و در مکان های امن پناه می گرفتند، این اتفاق در سراسر دنیا در حال رخ دادن بود.
جییییییغ.!
بوققق.!
سر صدای برخورد ماشین ها و پناه جویان خیابان را پر کرده بود.
در این شرایط حتی اگر شخصی از خود زلزله نمی ترسید، صدا های اطراف به تنهایی برای تحت فشار قرار دادنش کافی بودند.
چند دقیقه قبل زنگ دبیرستان منطقه ی 15 شهری به صدا در آمد.
دانش آموزان به صورت گروهی و با دوستان خود از مدرسه خارج شدند، صدای خنده ی زوج ها و خوشحالی تعطیلات، هیاهویی به پا کرده بود.
خصوصا این در مورد دانش آموزان سال آخر صدق می کرد، امسال درسشان تموم میشد، عده ای به دنبال دانشگاه بودند و عده ای خیال ازدواج با زوج دبیرستانشان را در سر می پروراندند.
در این بین پسری تنها و ساکت کاملا منزوی حرکت می کرد، تفاوتش با یک نگاه قابل مشاهده بود.
چشم هایش حالتی از بی تفاوتی را نشان می داد و قدم های آرامش، هاله ی بیخیالی و هشداری مثل: از من دور بمانید را برای دانش آموزان اطرافش نمایان می کرد.
دقایقی از این ماجرا نگذشته بود که حادثه ی عجیب رخ داد،زلزله زمین را لرزاند و همهمه قل...
کتابهای تصادفی


