همترازی با خدایان
قسمت: 128
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر 128
او قصد کشتن یو وون را نداشت. در صورت امکان، میخواست او را زنده بگیرد تا از او اطلاعاتی بیرون بکشد. به همین دلیل بود که ثال فکر کرد فقط دست و پاهایش را قطع کند.
-سریعتر از چیزیه که فکر میکردم.
وقتی یو وون از ضربهی شمشیرش جاخالی داد، چشمانش برق زدند.
اسمش را بارها شنیده بود.
کیم یو وون، کسی که قوی ترین بازیکن نامیده شده.
به این ترتیب، او سطح خاصی از مهارت را داشت، و گمان میکرد که یو وون آخرین حمله را دفاع کند یا جاخالی دهد. اما ثال انتظار نداشت به این راحتی جاخالی دهد.
آن موقع بود که...
«لنسلات شما رو فرستاده؟»
«چطور جرات آوردن اسم ایشون رو داری...؟»
...عبارتی گفت که خشم ثال و لولیت را برانگیخت.
چشمان ثال از خشم برق زد.
یو وون نه تنها با مرگ آرتور ارتباط داشت، بلکه حالا به لنسلات، پادشاه فعلی بریتانیا بیاحترامی میکرد.
«بیا ببینیم بعد از بریده شدن دست و پاهات هم میتونی به زبون درازیت ادامه بدی.»
سرعت جریان مانا در بدن ثال افزایش یافت.
با این اتفاق مجازات برج فعال شد و بدن او را به درد آورد.
ثال از قبل تصمیمش را گرفته بود. و در حال حاضر، مجازات برج خیلی بد به نظر نمیآمد.
لبه تیغه به سمت پای یو وون پرواز کرد. برخلاف دفعه قبل، این حمله با تصمیمی قاطع برای قطع یک عضو بود.
اما بعد...
تیغه به طرفی پرت شد، و ثال ضربه بزرگی به دستش احساس کرد.
چشمانش گرد شد، و درست بعد از آن، فقط میتوانست یک صفحه سیاه جلوی چشمانش ببیند. جلوی دیدش پوشانده شده بود.
حواس و افکارش که به خاطر خشم از کار افتاده بود، برای یک لحظه قدرت تصمیم گیری او را کند کرد.
در همان لحظه...
ثال صدای ضربه ای را شنید و یو وون را دید که در حال لغزیدن به سمت عقب است در حالی که بدنش ضربه خورده.
یو وون یک دستش را جلوی خودش گرفته بود بود. فهمید چیزی که قبلا دید او را تاریک کرده، کف دستش بوده.
«حالت خوبه؟»
پس از شروع کردن مبارزه، لولیت مانای در حال جوشش خود را آرام کرده بود.
او با ثال که با خشم یورش برده بود فرق داشت.
یو وون با پشیمانی دندان قروچه کرد.
-اگه میتونستم زودتر از شر یکیشون خلاص بشم بهتر بود.
نادیده گرفتن بازیکنی که هنوز رتبه دار نشده یک ویژگی مشترک و طبیعی بین رتبه دارها بود.
نمی شد جلوی آن را گرفت. آنها موجوداتی بودند که با پیشی گرفتن از یک بازیکن ساده، به رتبه دار تبدیل شده بودند. همچنین، حتی در میان بازیکنان، آنها کسانی بودند که خود را به دیگران ثابت کرده و نور استعداد را برای صعود به بالای برج چشیده بودند.
به همین دلیل، آنها تنها کسانی بودند که تفاوت بین بازیکنان و رتبه دارها را به بهترین شکل میدانستند.
ثال نیز چون به طور ناخودآگاه همینطور فکر میکرد، گارد خود را در برابر یو وون پایین اورده بود.
-انگار یه فرد محتاط بینشون هست.
حتی در این موقعیت پر از خشم، لولیت موضع محتاطانه ای در جنگ به خود گرفته بود و آن را جدی میگرفت، با اینکه میدانست حریفش یک بازیکن است.
با اینکه رتبهی او پایینتر بود، اما چنین دشمنی برای یو وون دردسرسازتر بود.
«دست کمش نگیر.» لولیت حرکت یو وون را بارها و بارها در سرش تصور کرد. «اون عادی نیست.»
با جریان مانا، مجازات برج فعال شد و باری بر بدنش گذاشت.
فرمان برج مطلق بود.
لولیت و ثال، هر بار که این دو نفر بیپروا از قدرت خود برای حمله به یو وون استفاده کردند، برج مجازات خود را به آنها تحمیل می کرد.
با این حال، آنها از قبل تصمیم گرفته بودند که با چنین چیزی دست و پنجه نرم کنند.
ثال به صحنه قبلی فکر کرد و سر تکان داد.
«فهمیدم.»
لولیت جلو رفت.
یو وون شمشیر خود را بلند کرد و آن را به سمت ثال که پشت سر لولیت بود گرفت.
«اون مرد قرار نیست حرکتی کنه؟»
کتابهای تصادفی