همترازی با خدایان
قسمت: 113
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۱۳
«به چی داری اینقدر سخت فکر میکنی؟»
سوسانو به یو وون نزدیک شد. با اینکه بدنش هنوز در شعلههای ارغوانی رنگ میسوخت اما طوری حرکت میکرد که انگار مانعی برایش نیست.
«ما حتی برای مبارزه کردنمونم زمان کافی نداریم!»
شمشیر سوسانو دوباره حرکت کرد. یو وون تیغه را دنبال میکرد و با حواس تقویتشده از [میدان حسی] توانست حرکت عضلههایش را نیز احساس کند.
اما حرکت شمشیر، هنوز هم آنقدر سریع بود که دنبال کردنش سخت باشد.
علاوه بر آن...
شبحهایی که تا نوک تیغه سوسانو ادغام شده بودند، حالا مانند نیروی مقدس فشرده شده میسوختند.
یو وون بعد از اینکه مثل دفعه قبل توانست با فاصله یک تار مو از ضربهی سوسانو جاخالی دهد، استرسش مقداری کاهش پیدا کرد.
-اگه ضربهای بهم بخوره خیلی بیشتر از یکی دو قطره خون قراره از دست بدم.
این احتمال وجود داشت که زخم این شمشیر عجیب، به شکلی باشد که او هرگز نتواند از آن بهبود پیدا کند و باعث شود که تا پایان عمرش رنج بکشد.
سوسانو با تأسف زمزمه کرد: «اگه همش بخوای جاخالی بدی که دیگه کیف نمیده...» و بعد سرش را تکان داد و گفت: «ولی بازم از هیچی بهتره.»
و دوباره شمشیرش را به حرکت دراورد.
حرکت شمشیرش شبیه به یک توهم میماند که میشد در میانهی حرکت، خط نوری از آن را دید.
اگرچه یو وون هم [چشمهای سوزان] و هم [میدان حسی] را به شکل فعال داشت، اما مسیر شمشیر سوسانو پیوسته تغییر میکرد و به مهارتهای یو وون اجازه نمیداد تا چیزی را پیشبینی کنند.
-الکی نبود که اسم مستعارش رو گذاشتن روح شمشیر.
ضربات سوسانو بیش از آن چیزی بود که چشمهای عادی بتواند به فرد نشان دهد. به لطف [چشمهای سوزان،] او میتوانست حداقل به دیدن ماهیت واقعی شمشیر نزدیک شود و اگرچه آن را در اختیار نداشت، اما احتمالا میتوانست شمشیر سوسانو را بهصورت دهها شمشیر جداگانه ببیند.
«خیلی خوب جاخالی میدی.»
سوسانو در حالی که بدنش از [آتش مقدس] میسوخت، به یو وون فشار بیشتری آورد.
یو وون با ضربهای به سمت بالا، از اصابت شمشیر با سینه ی خود جلوگیری کرد و آن را منحرف ساخت. با این حرکت، حالت نگاه سوسانو تغییر کرد.
«ای کوچولوی مکار...»
او لبخند زد.
از دستکش روی دست راست یو وون، نور سیاهی به بیرون تابید.
[کاینی]
آیتمی که سوسانو تمام این مدت منتظرش بود بالاخره قدرتش را فعال کرد.
چشم کاینی باز شد و نور زردی شروع به تابیدن کرد.
سرعت باز شدن چشم، بسیار آهسته بود. اگر کسی به آن توجه نمیکرد، تشخیص اینکه در حال باز شدن است یا نه دشوار بود.
«درسته! مبارزه باید اینطوری باشه!»
«کیهاهاها، هاهاهاها-!»
«کیاااا -!»
ارواح دورِ بدن سوسانو فریاد زدند و انرژیشان به طرز بسیار زیادی افزایش پیدا کرد.
در یک لحظه، بدن سوسانو نیز چندین برابر بزرگتر و سنگینتر شد.
فضای اطراف یو وون و سوسانو به حالت جامد در آمد و هوا مملو از انرژی ارواح شد.
یو وون به سوسانو نگاه کرد.
رتبه ۵۷. این مرد طوری به نظر میرسد که انگار میخواهد شکوه گذشتهاش را بهدست آورد. شما حتی نمیتوانید بگویید که او مردهای است که بیش از هزار سال با این حجم از قدرت دیوانهوارش توانسته بهصورت یک آندد به زندگی ادامه دهد. او نیرو و بدن ضعیف و پوسیده خودش را با روح تقویت میکرد.
«لطفا، سعی کن راحت نمیری!»
سوسانو با دو دست، شمشیر خودش را بلند کرد و گارد یک برش عمودی را به خود گرفت. او قصد داشت با بالا بردن شمشیر، بدن یو وون را از وسط نصف کند.
«هنوز چیزای زیادی هست که قراره ازت بشنوم.»
یو وون میتوانست با تمام بدنش انرژی عظیمی را که در شمشیر سوسانو جمع شده بود احساس کند. مثل اینکه انرژی طوفان بزرگی درون یک شیشهی کوچک فشرده شده باشد.
در مقایسه با قدرت اشبح پرشماری که او از خود بیرون میفرستاد، قدرت یو وون کم بود، خیلی خیلی کم.
اما حتی در آن زمان هم...
یو وون در حالی که شمشیر خودش را در دست داشت، محکم در نقطهای ایستاد از آن فرار نکرد.
«هه، میخوای یه سنگ عظیم رو با اون تخممرغ کوچیکت بشکنی؟»
سوسانو با دیدن شمشیر سادهی یو وون، هم خوشحال و هم مقداری ناامید شد. او فکر میکرد که شاید یو وون ترفند دیگری برای مقاومت در برابر او از خودش نشان دهد و در عین حال فکر کرد که شاید یو وون تسلیم شده.
درفرصت کوتاه بین برخورد شمشیرها، زمان برای لحظهای متوقف شد و افکار یو وون به نتیجه رسید.
-می...
کتابهای تصادفی

