قهرمان کش
قسمت: 20
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
تا به یاد میآورد خیابان ها خانه ی او بودند، نه چهره ای از مادر در ذهن داشت و نه خاطره ای از نوازش های مهربانانه پدر؛ تنها چیزی که در آن مهارت داشت دزدی و شکار موش های خیابانی ریپیز بود، و همچنین چند کلمه ابتدایی که فقط هر از چند گاهی وقتی احساس تنهایی میکرد با خود میگفت.
دختری زاده تمام غم و اندوه تلنبار شده درون شهر، احتمالا فرزند یک فاحشه، فاحشه ای که دختر خود را در خیابان ها رها کرد تا غذای سگ و گربه ها شود؛ دختری که باید قبل از راه رفتن جنگیدن را یاد میگرفت، دختری که اسم خود را از کلمات جاری شده بر زبان یک غریبه که او را با دختر خود اشتباه گرفته بود گرفت: میاری.
برایش اهمیت نداشت چند بار سنگ نانوا به پیشانی اش برخورد کند، یا چند بار موش های خیابانی گازش بگیرند، چند بار مادران به فرزندان خود بگویند نزدیک او نشوند، مهم نبود چند نفر بخواهند اشک هایش را ببینند، او همیشه میجنگید؛ او جنگجو به دنی...
کتابهای تصادفی

