پادشاه ابعادی
قسمت: 24
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر ۲۴: تسخیر همه چیز (۴)
دختر سر خود را چرخاند.
او چشمانی درخشان داشت، لبهایش صورتی بودند و موهای دختر در برابر صورت تابناکش آویزان بودند.
دهان میونگچئول و سانگمین از تعجب باز ماند.
«وای! شگفت انگیزه!»
«ی-یه زن!»
الههای که بهنظر میرسید از درون فیلمها بیرون آمده باشد، درحال جوشاندن نودل در آشپزخانه بود. آنها با ذهنهایی خالی آنجا ایستاده بودند و بهنظر میرسید زمان برایشان متوقف شده باشد.
از طرف دیگر، کانگجون با چهرهای گیج به زن خیره شده بود.
مشخصا آن زن، هایون بود. چرا هایون در سکوت مشغول جوشاندن نودل بود؟ شبح خود را در معرض دید قرار داده بود.
کانگجون آنجا تنها نبود، پس نمیتوانست با او صحبت کند. کانگجون به سرعت دست هایون را گرفت و او را از آشپزخانه بیرون کشید.
«الان اینجا چیکار میکنی؟»
«رامن درست میکنم.»
«این رو که خودم دیدم! چرا انقدر حماقت میکنی که خودت روبه بقیه نشون بدی؟»
هایون خندید.
«چه اشکالی داره. اونا که نمیدونن من شبح هستم.»
«ولی تو یه شبح هستی. باید مثل یه شبح آروم بمونی. اینجوری رفتار کردن فقط دردسر درست میکنه.»
هایون با چشمانی اشکآلود به حرفهای کانگجون واکنش نشان داد.
«خب که چی اگه من شبح باشم؟ چون شبح هستم باید خودم رو بچپونم توی اتاقم؟»
«از دیده شدن توسط بقیه که بهتره.»
«چرا؟ فکر میکنی به مردم آسیب میرسونم؟»
هیچ حرفی برای گفتن به ذهن کانگجون نمیرسید.
هایون نمیخواست به کسی آسیب برساند، حتی زمانی که نفرت او را فرا گرفته بود. مهمتر از آن، او یک روحانتقامجو نبود. درضمن، تا زمانی که کانگجون در خطر نبود، نیازی به استفاده از قدرت شبح نداشت.
کار هم دیگر از کار گذشته بود. هایون را درحال جوشاندن رامن در آشپزخانه دیده بودند.
«حوصلم توی اتاق سر رفته بود به همین خاطر رفتم توی آشپزخونه. تقصیر منه که رامن دیر درست میشه؟ هه!»
هایون زد زیر گریه و کانگجون از این حرکت غافلگیر شد.
«مگه یه شبح میتونه غذا بخوره؟»
«اشباح خیلی با آدما فرقی ندارن. اگه بخوام میتونم مثل آدمهای معمولی رامن درس...