ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 166
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر صد و شصت و ششم: از اون خوشت میاد؟(2)
روان چیویو فکر کرد شاید پدربزرگ به اندازهای که اون حدس زده پیر نباشه. به همین دلیل، تو مدت کوتاهی جوان شده بود.
روان در سکوت به قیافه آرام مادربزرگ رویی نگاه کرد. اون احتمالا خودش رو تغییر داده بود تا خیلی پیرتر بنظر برسه و با پدربزرگ مو جور باشه. چه عاشقانه غیر منتظرهای. اون متوجه شد که چینگ رویی به پدربزرگ اصرار نمیکنه که گوشت کبابی بخوره..
«برادر بزرگ مو، نمیخوای غذا بخوری؟! نکنه به این خاطر غذا نمیخوری که میخوای من بهت بدمشون؟!» چینگ رویی در حالیکه میخندید یک سیخ برداشت و به سمت پدربزرگ مو رفت.
روان چیویو:«...» حال و هوای عاشقانه خیلی زود از بین رفت.
وقتی که چینگ رویی کاملا مطمئن شد همه سیر شدند، بالاخره از رضایت سری تکان داد.
روان چیویو به چین و چروک های روی صورت چینگ رویی نگاه کرد. روان گاردش رو کاملا پایین نیاورده بود، اما دیگه اونقدر ها هم از چینگ رویی نمیترسید.
اون میدونست انواع مختلفی از اهریمن ها تو این دنیا وجود دارن. اونهایی که زیر سطح سه بودند، هوش ناچیزی داشتند. اهریمن های سطح سه تا پنج، به سختی میلشون به خوردن انسان ها و شیاطین رو کنترل میکردند. با این حال شیاطین سطح شش و بالاتر، از هوش انسانی برخوردار بودند.
اهریمن های سطح شش، حتی کمیاب تر از شیاطین سطح شش بودند. به ندرت پیش میاومد در قبیله های شیطانی و انسا...
کتابهای تصادفی

