ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 161
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر صد و شصت و یکم: محبت لطیف تو اون هجاها باعث شد روان فکر کنه، اون رو تو ذهنش تصور کرده.(3)
یوان جو میتونست تنفس روان، که بتدریج یکنواخت و همتراز میشد رو بشنوه. اون که متوجه شد روان چیویو به خواب رفته، از انرژی معنویاش استفاده کرد تا تو حالت نشسته قرار بگیره.
در حالیکه یه دستش رو برای حمایت از بدنش روی تخت سنگی گذاشته بود، شبیه یه گرگ احمق بنظر میرسید. یوان جو با جمع کردن همه شجاعتش، به آرومی خم شد و روی مژه های فر روان چیویو رو بوسید. اون نتونست دربرابر نوازش آرام چشمهای بسته روان، مقاومت کنه. با نوک انگشت های زبرش، به آرومی لب های نرم همسرش رو فشار داد. زمانی که عقل و هوش یوان سرجاش برگشت، اون از قبل، گوشه لب روان رو بو+سیده بود. نرم و گرم، شیرین ترین چیزی بود که تابحال چشیده بودش.
زمانی که اون متوجه شد چه کاری کرده، خز روی بدنش پف کرد.
تو تاریکی غار، درخشش قرمز تو چشمهای باریکش، خیلی ترسناک بنظر میرسید.
اون....اون باید به جای بو+سیدن مخفیانه همسرش، از این زمان باید برای التیام جراحت صورتش استفاده میکرد.
آقای گرگ خاکستری احساس گیجی میکرد. اون به آرومی دست بزرگش رو روی گونه زخمی روان چیویو فشار داد. نفس مرطوبش به گردن و ترقوه روان برخورد کرد.
مژه های بلند گرگ، ضربه ملایمی به گونه روان چیویو زدند و باعث شدند در حالیکه روان خواب بود، توی خواب احساس خارش کنه.
یوان جو میدونست که رفتار خ...
کتابهای تصادفی
