ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 131
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر صد و سی و یکم: این گرگ احمق، به جای اینکه استراحت کنه؛ داشت چیکار میکرد؟(1)
یعنی اونقدر اشتیاق روان بالا بود؟ ایا اون ازش خوشش میومد؟!
روان چیویو اصلا قصد بدی نداشت، اما یوان جو بخاطر سوتفاهمی که براش پیش اومده بود؛ گونه هاش رنگ گرفت.
صرف نظر از اینکه روان چطور اون رو لمسش کرده، از اونجایی که روان چیویو بهش دست زده بود و بینشون صمیمیت فیزیکی بوجود اومده بود؛ همه این ها برای گرگ فقط یه معنی داشت، روان چیویو برای اونه. یوان جو میخواست اون هم متقابلاً همسرش رو لمس کنه.
همچنین اون میخواست بدونه روان اون سنگ انرژی معنوی رو از کجا پیدا کرده. آیا بدست آوردن سنگ، کار سختی براش بوده؟! اون روز، باران میبارید. آیا همسرش جایی احساس ناراحتی کرده؟!
یوان جو درد مریدیان هاش رو تحمل کرد و سرش رو به سمت روان چیویو چرخوند. اون به طور انعکاسی، چشم های نابیناش رو گشاد کرد و تلاش کرد توی تاریکی روان چیویو رو ببینه.
با وجود درد و نگرانی، چشم هاش همچنان برق میزدند. اون به آرومی دست بزرگش رو به سمت روان برد. یوان دست مشخصش رو از پتوی پوست حیوانی که روان با دقت روش کشیده بود تا سردش نشه، بیرون آورد. نوک انگشت های زبرش، از کنار ملافه پوست حیوانی خز دار رد شدند. بدون ترس از سرما، اون حوصله به خرج داد و دستش رو به سمت روان چیویو دراز ...
کتابهای تصادفی


