فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

ازدواج با یک شرور دل‌رحم

قسمت: 62

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر 62- اگه آقای گرگ خاکستری نفرین شده؛ پس چرا روان بعد از اینکه باهاش توی یک غار بود و باهاش روی یک تخت می‌خوابید، حالش خوب بود؟! (2)

این دفعه که روان به بیرون غار می‌رفت هیچ امیدی نداشت. اون می‌دونست که آقای گرگ خاکستری توسط قبیله‌اش رها شده و ممکنه با رفتن به اون‌جا هیچ چیزی گیرش نیاد. با این حال، روان می‌خواست شانسش رو امتحان کنه.

صحنه‌های اصلی ناول همه تو غارهای قبیله شیر باد و جنگل نزدیک اون اتفاق افتاده بود. تو ناول به قبیله گرگ آتش خیلی کم اشاره شده بود.

و بنابراین روان چیوچیو برتری یه پیامبر رو نداشت. اون محل دقیق قبایل گرگ اتش رو نمی‌دونست و یا خبری نداشت که آیا کنار اومدن با شیاطین گرگ آتشین راحته یا نه؟!

تقریبا یه هفته از ازدواجش می‌گذشت و هیچ گرگ شیطانی یا انسانی به ملاقات آقای گرگ خاکستری نیومده بود. از همین طریق، می‌تونست به صراحت بگه که شوهرش با قبیله‌اش رابطه مسالمت آمیزی نداره.

اون شیاطین گرگ ممکنه که فکر کنند، گرگ خاکستری اون رو خورده.

همین‌طور که روان چیوچیو به این موضوع فکر می‌کرد با بادی که مخالف اون می‌وزید، به آرامی راهی جنوب شد.

ده دقیقه شد بیست دقیقه، بیست دقیقه سی دقیقه شد و سی دقیقه تبدیل به یه ساعت شد.

روان قبلا خسته شده بود، اما هیچ نشونه‌ای از قبیله‌ گرگ آتش ندیده بود.

بعد از تقریبا نیم ساعت راه رفتن، روان چیوچیو به طور منطقی مشکوک بود که تو مسیر اشتباهی راه رفته، در آخر دامنه‌ای پوشیده از برف رو دید که چندین غار تو دوردست داشت. اون غارها به طور تصادفی پراکنده بنظر می‌رسیدند، اما از هم دور نبودند.

روان چیوچیو نفسش رو بیرون داد و دماغش رو که تقریبا یخ زده بود رو فشار داد. ..... »بالاخره رسی...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب ازدواج با یک شرور دل‌رحم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی