ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 35
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر 35-چرا اون دختر کنارش خوابیده بود؟! (1)
زمانی که گرگ میانسال، لین ژون، سوال شمِن رو شنید، سرش رو با یه حالت جدی تکون داد.
»اون هنوز نمرده؟«
صدای پیر شمِن میلرزید. پر از ناباوری بود.
«واقعا اون زندس؟«
لین ژون قبل از جواب دادن به سوال کمی تردید کرد و بعد گفت: «من جرات نکردم به یوان..... غار رییس سابق نزدیک بشم. من فقط به شکل شیطانیام تبدیل شدم و با دقت نزدیک غار رو بو کشیدم. هیچ بوی خون انسانی رو هم حس نکردم. اون آدم، روان چیوچیو هنوز زندست.»
با شنیدن این کلمات، شمِن از این که لین ژون نتونسته انتظاراتش رو برآورده کنه، ناراحت شد. اون گفت: «چرا انقدر ترسویی؟! من متوجهام شماها در گذشته خیلی از یوان جو میترسیدین. اما الان، اون فلج و نابینا شده. شاید اصلا مرده باشه اما شما بچهها هنوز از نزدیک شدن به غارش میترسید. این موضوع خیلی عصبانی کننده است.»
لین ژون تا حدودی با ترس گفت:
« با این که اون فلجه، اما قبلا یه شیطان درجه پنج قوی بود. اگه اون عصبانی شه، من خیلی میترسم.»
»چرا انقدر ترسیدی؟! تو حتی به اندازه همسرت شجاع نیستی!! تو دیگه چه مدل مرد شیطانی هستی؟!«
با اینکه شمِن پیر بود، اما هنوز انرژی زیادی برای سرزنش لین ژون داشت.
لین ژون اونقدر سرزنش شد، که دیگه نتونست سرش ...
کتابهای تصادفی

