ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 32
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر 32-این که تخت رو با هم شریک بشن؛ مشکلی نداشت..؟ نه..؟ (1)
روان چیوچیو از قبل تصمیم گرفته بود که اگه آقای گرگ خاکستری دوباره دندونهاشو بهم فشار بده و غذایی رو قورت نده؛ چونش رو محکم بگیره و غذا رو داخل دهنش بریزه.
اما در کمال تعجب، گرگ این دفعه باهاش همکاری کرد.
شاید به خاطر این که گرسنگیاش بود، بدنش به طور غریزی غذا رو قورت داد. زمان زیادی طول نکشید که روان تمام غذای مشکوک داخل کاسه رو به گرگ داد.
دندونهای گرگ به آرومی به قاشق چوبی میخوردند و این صدا توی غاری که بتدریج گرمتر میشد، اکو میشد.
روان چیوچیو متوجه شد که صورت در حد مرگ رنگ پریده گرگ بعد از اینکه بهش غذا داد، کمی گلگونتر شده. روان احساس عجیبی تو قلبش داشت.
اون از قاشق چوبیای استفاده کرده بود که خودش قبلا باهاش غذا خورده بود.
نگاهش ناخواسته به صورت آقای گرگ خاکستری افتاد. انگار پرتویی از گرما روی لبهای رنگ پریدهاش توی غار کم نور میتابید.
نوک انگشتهاش که قبلاً لبهای آقای گرگ رو لمس کرده بودند، کمی گرمتر شده بودند.
روان چیوچیو احساس کرد عجیب و غریب ...
کتابهای تصادفی

