فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس

قسمت: 877

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
فصل 877: زوج ساخته شده توسط آسمان
«کجا میری؟» سرافینا به سرعت این را پرسید چرا که به نظر می­رسید بای زه‌مین قصد رفتن به جایی را دارد.
او اصلاً به زندگی انسان­های دیگر علاقه­ای نداشت.
کت مرده بود.
آنا مرده بود.
جیلز مرده بود.
به غیر از خود سرافینا، تنها سه نفر از گروه دوستان، لیام، الیس و ایوانز مانده بودند.
همه مرده بودند همه توسط شیاطین کشته شده بودند.
سرافینا عزیزان زیادی را در مدت کوتاهی از دست داده بود، حتی مادرش نیز چندی پیش توسط شیاطین کشته شده بود.
آن شاهزاده­خانم ساده­لوحی که پشت دیوارهای یک شهر بزرگ زندگی می­کرد خیلی سریع شروع به تغییر کرد. در عرض چند هفته، او به اندازه‌ای بالغ شده بود که لبخند روی صورتش فقط در مقابل تعداد کمی از مردم نشان داده شود، درحالی­که آنچه دیگران از او دریافت می‌کنند بی‌تفاوتی محض است.
شخصیت فعلی سرافینا به سه قسمت تقسیم شده‌بود.
1. محبت، قدردانی و توجه نسبت به عزیزان و نزدیکانش در حال­حاضر بسیار بیشتر از قبل است.
2. بی­تفاوتی نسبت به زندگی یا مرگ بیگانگان.
3. نفرتی مطلقاً آشتی­ناپذیر و به اعماق اقیانوس، نسبت به نژاد شیاطین و هر موجود زنده که با آنها درگیر بود.
سرافینا به دلیل اولین ویژگی شخصیتی خود می­ترسید که عزیزانش خیلی از او دور شوند، زیرا اگر اتفاق بدی بیفتد می­تواند بلافاصله آنها را شفا دهد. بنابراین، با دیدن اینکه بای زه‌مین قصد رفتن به جایی را داشت، دچار وحشت شد.
بای زه‌مین نیز متوجه این تغییرات در سرافینا شده بود. مخصوصاً در چند روز گذشته، او عملاً از جدایی از او امتناع می‌کرد.
پس از فکر کردن، بای زه‌مین تصمیم گرفت که اگر فقط او باشد اشکالی ندارد. علاوه بر این، او 100% مطمئن بود که سرافینا ترجیح می­دهد بمیرد تا اینکه به او خیانت کند، بنابراین اگر کمی بیشتر در مورد او بداند، اشکالی ندارد.
«دم اسبی، با من بیا.»
 
* * *
 
در فاصله چند ساعتی شمال شهر، واقع در مرکز سیاه­چال.
سرافینا گیج به اطراف نگاه کرد، اصلاً چیزی آنجا نبود.
«اورک، چرا من رو اینجا آوردی؟» در جهت او پلک زد. جوان‌ترین شاهزاده گیلز ناگهان به چیزی فکر کرد و سینه‌اش را پوشاند، همانطور که با لحنی شوخی گفت: «نکنه؟ نکنه تو واقعاً یه منحرفی که دخترای جوونتر رو هدف قرار میده؟»
بای زه‌مین چشمانش را چرخاند و با صدای آهسته­ای گفت: «حتی اگه می­خواستم دخترهای جوونتر رو هدف قرار بدم، حداقل با اونایی که سینه­های بزرگتری داشتن این ...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی