جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس
قسمت: 848
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 848 محدودیت زمانی شش ساله و آینده پرمشکل
در راه بازگشت به قلعه، بای زهمین و سرافینا دوباره بدن خود را با آن شنلهای بزرگ پوشاندند تا زیاد جلب توجه نکنند.
متفاوت از زمین، سطح متوسط انسانها در دنیای آخرالزمان بالاتر بود و اکثر آنها یک یا دو مهارت فعال یا غیرفعال داشتند، جدا از مهارتهایی که به راحتی میتوان آموخت، مانند آشپزی یا کار مکانیک. بنابراین، با فعال کردن یک مهارت مخفی کاری، گیر افتادن آسانتر بود، بدون ذکر این واقعیت که برای جلوگیری از بروز مشکل، فعال کردن مهارتهایی مانند اختفاء، ممنوع بود.
اگر یک فرد تکاملدهندهی روح با استفاده از اختفاء توسط سیستمهای دفاعی شهر یا توسط یک نگهبان دستگیر میشد، تا زمانی که بیگناهیاش ثابت شود، محبوس و بازجویی میشد. به هر حال، چرا یک نفر باید داخل شهری که هیچ دشمنی آنجا نیست، خود را پنهان نگه دارد؟
در چند دقیقهی اول، بای زهمین و سرافینا تقریباً در تمام مدت ساکت بودند. با این حال، هنگامی که آنها به کوهی که قلعه در آنجا ساخته شده بود، نزدیک میشدند و تعداد مردم اطرافشان کمتر میشد، سرافینا سؤالی پرسید که بای زهمین را کمی غافلگیر کرد.
«اورک، واقعاً کالی رو با خودت میبری؟ منظور به دنیای خودت.»
پس از مکثی کوتاه، بای زهمین پاسخ داد: «درسته. در واقع، کالی برام خیلی مهمه، و هر چقدر بتونم به خودم نزدیکتر داشته باشمش، بهتره. البته من هم انتظار نداشتم همچین درخواستی داشته باشه، و من هرگز قرار نبود اون رو مجبور به انجام کاری که نمیخواست بکنم یا به زور بگیرمش.»
سرافینا به نظر یک لحظه تردید کرد و بعد با صدای آهسته پرسید: «کالی به خاطر این برات مهمه که توانایی دیدن روح مردم رو داره؟»
بای زهمین با صدای جدی گفت: «تقریبا درسته. حتی اگه کالی تصمیم بگیره که دیگه هرگز رون نکشه، صرف تواناییش توی دیدن روح و همچنین تواناییهای تحلیلیش، دو ویژگیای هستن که برای ضروری دونستن کالی در نظر من، حتی بیشتر از حد کافی هست.»
بعد از حدود دو یا سه دقیقه سکوت، سرافینا دوباره شروع کرد به پرسیدن سوالات بیشتر.
سرافینا با سردرگمی پرسید: «چرا توانایی کالی توی دیدن روح برات مهمه؟ من میفهمم که روح تو متفاوته، اینم میدونم که تو بعد از شنیدن حرفهای کالی در مورد طیف الکترومغناطیسی یا هر چی که بهش میگن، چیزای خوبی گیرت اومد.... اما، نمیدونم که چطوری یکی میتونه از فقط دونستن رنگ روح، سودی ببره.»
سرافینا همان کلماتی را شنیده بود که بای زهمین هنگام صحبت کالی شنیده بود. حتی لیلیث نیز. با این حال، تنها کسی که مهارت «دستکاری روح» را آموخته بود، بای زهمین بود.
بای زهمین گامهایش را متوقف کرد و باعث شد سرافینا نیز بایستد.
«وقتی گفتم کالی همون پودر باروتیه که گلوله رو شلیک میکنه، دروغ نگفتم.» گفت و آهی کشید. «سرافینا، اینم دروغ نگفتم که اسم من و کالی روزی در آینده در سراسر جهان قراره شنیده بشه.»
سرافینا سرش را تکان داد. «دیوونهای؟ جهان؟ خدا میدونه چند تا دنیای دیگه اون بیرونه.»
«اگه همه چیز طبق برآوردها و برنامههای من پیش بره، چند سال بعد از بازگشتم به دنیام، قراره دربارهم بشنوی.» بای زهمین گفت و دوباره گامهایش را از سر گرفت.
او میدانست که حتی اگر هزار بار هم توضیح بدهد، سرافینا متوجه نخواهد شد. تنها راهی که سرافینا میتوانست بزرگی اهداف بای زهمین را درک کند، آگاهی از وجود لیلیث و یادگیری در مورد وجودهای برتر بود. با این حال، او نیازی به دانستن چیزهایی نداشت که احتمالاً بیشتر از اینکه مفید باشد، به او آسیب برساند.
از قضا هم، زهمین به این نتیجه رسیده بود که گاهی اوقات بسته به شرایط، زیادی دانستن خوب نیست.
سرافینا چند ثانیه قبل از دنبال کردن زهمین، به پشت او خیره شد. قدمهایش را تند کرد تا اینکه به او رسید و با عجله پرسید: «خب، بیا بگیم چیزی که تو میگی واقعاً اتفاق میافته و اینم کنار بذاریم که چرا کالی برات مهمه یا اینکه چرا برات خیلی شگفتانگیزه که اون میتونه رنگ روحها رو ببینه و اینکه این به چه دردت میخوره.... الان سوال اینه: چطور قراره اون رو با خودت به دنیات ببری؟»
«بعد از فعال کردن مهارت عنوانی که بهم اجازه داد پورتالی رو باز کنم تا به «دنیای شب» برسم، خیلی ساده کالی رو میگیرم و باهاش میرم توی پورتال.» زهمین همینطور معمولی جواب داد؛ بردن کالی به زمین برای زهمین هیچوقت مانعی نداشت.
«این...» سرافینا زیر شنل خود اخم کرد و متوجه شد که در واقع خودش اینطور تصور کرده بود که بای زهمین صرفا به دنیایش تلپورت میشود و ناخودآگاه معتقد بود که کسی نم...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی
