سازنده روح
قسمت: 8
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر ۸: بازگشت شخصیت اصلی
ناهاتو حمله کرد؛ موجی سریع از قدرت، مشت سنگینی به سمت صورت اسحاق پرتاب شد...
اما در کمال ناباوری، اسحاق جاخالی داد.
چطور؟ خودش هم نمیدانست.
در همین لحظه، بخشهایی پراکنده از گذشته، از چرخههای بیپایان در ورس بینهایت، در ذهنش ظاهر شدند.
او بارها مرده بود. گاه فقط چند دقیقه پس از شروع چرخه، گاه تا یک سال تمام زنده مانده، جنگیده، فرار کرده، یاد گرفته...
او مجبور شده بود در یکی از آن چرخهها، پس از مرگ خانوادهاش، برای انتقام، هر لحظه را صرف تمرین و بقا کند.
و حالا، آن خاطرات برگشته بودند.
اما ناهاتو فقط یک انسان معمولی نبود؛ او از کاربران سطح ویژه کشوری بود.
قبل از آنکه اسحاق حتی فرصت کند دوباره فرار کند، ناهاتو با لگدی مهیب او را به دیوار کوبید.
بدن اسحاق مثل عروسکی بیجان روی زمین افتاد.
ناگهان صدایی در فضا پیچید:
«فعال شد...»
چی فعال شد؟
از دل تاریکی، ۱۰ موجود عجیب و نیمهشفاف دور ناهاتو ظاهر شدند.
چشمانشان میدرخشید، پوستشان مانند شعلههای آتش موج میزد.
ناهاتو برای لحظهای شوکه شد... اما بعد لبخند زد:
«ارواح آتشین؟ مضحکن.»
او وردی خواند و با چرخشی سریع، یکی از آنها را از بین برد.
دیگران با غرش به سمتش رفتند، اما او همچنان بیرحم بود.
در همین حین، اسحاق، زخمی و ترسیده، سینهخیز تلاش میکرد فرار کند.
صدایی در ذهنش پیچید:
«خب عوضی... چرا انقدر ترسویی؟»
اسحاق: «کی هستی؟»
«من هاک، یکی از ملزامهای پادشاه ارواح قبلیم.»
اسحاق با چشمانی مات: «چی می...
ناهاتو حمله کرد؛ موجی سریع از قدرت، مشت سنگینی به سمت صورت اسحاق پرتاب شد...
اما در کمال ناباوری، اسحاق جاخالی داد.
چطور؟ خودش هم نمیدانست.
در همین لحظه، بخشهایی پراکنده از گذشته، از چرخههای بیپایان در ورس بینهایت، در ذهنش ظاهر شدند.
او بارها مرده بود. گاه فقط چند دقیقه پس از شروع چرخه، گاه تا یک سال تمام زنده مانده، جنگیده، فرار کرده، یاد گرفته...
او مجبور شده بود در یکی از آن چرخهها، پس از مرگ خانوادهاش، برای انتقام، هر لحظه را صرف تمرین و بقا کند.
و حالا، آن خاطرات برگشته بودند.
اما ناهاتو فقط یک انسان معمولی نبود؛ او از کاربران سطح ویژه کشوری بود.
قبل از آنکه اسحاق حتی فرصت کند دوباره فرار کند، ناهاتو با لگدی مهیب او را به دیوار کوبید.
بدن اسحاق مثل عروسکی بیجان روی زمین افتاد.
ناگهان صدایی در فضا پیچید:
«فعال شد...»
چی فعال شد؟
از دل تاریکی، ۱۰ موجود عجیب و نیمهشفاف دور ناهاتو ظاهر شدند.
چشمانشان میدرخشید، پوستشان مانند شعلههای آتش موج میزد.
ناهاتو برای لحظهای شوکه شد... اما بعد لبخند زد:
«ارواح آتشین؟ مضحکن.»
او وردی خواند و با چرخشی سریع، یکی از آنها را از بین برد.
دیگران با غرش به سمتش رفتند، اما او همچنان بیرحم بود.
در همین حین، اسحاق، زخمی و ترسیده، سینهخیز تلاش میکرد فرار کند.
صدایی در ذهنش پیچید:
«خب عوضی... چرا انقدر ترسویی؟»
اسحاق: «کی هستی؟»
«من هاک، یکی از ملزامهای پادشاه ارواح قبلیم.»
اسحاق با چشمانی مات: «چی می...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب سازنده روح را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی

