چپتر2123: شیرجه
درحالی­که خون از زیر فلس‌هایش که بر روی تیغه‌های نوآ فشار می‌آوردند، جاری می‌شد، لاک‌پشت رده بالا با خشم غرید: «این کاریه که می‌کنی؟! به محض این‌که تصمیم گرفتیم به تو اعتماد کنیم، به گروه من حمله می‌کنی؟!»

نوآ با لحنی تهدیدآمیز پاسخ داد: «وقتی می‌گم شیرجه بزن، باید شیرجه بزنی. تو هیچی از این مسائل نمی‌فهمی. ساکت موندن و پیروی از دستوراتم حداقل کاریه که می‌تونی انجام بدی.»

رهبر ادامه داد: «به گروه من نگاه کن!»

نوآ نیازی نداشت که آگاهی‌اش را گسترش دهد یا نگاهش را منحرف کند تا بفهمد منظورش چیست.

گروه نوآ نقاط ضعف کوچکی داشت اما این ضعف‌ها نسبی بودند و متخصصان قوی‌تر گروه می‌توانستند آن را جبران کنند. اسنور و جاه‌طلبی نوآ نیز دارایی‌های ارزشمندی بودند که منطقه‌ای وسیع را پوشش می‌دادند و عبور تیم از طوفان‌های تاریک و باران سرخ را ایمن می‌ساختند.

اما وضعیت لاک‌پشت‌ها کاملاً متفاوت بود. اندازه‌ی عظیم آن‌ها یک نقطه‌ضعف محسوب می‌شد و آن‌ها حتی نمی‌توانستند حداکثر سرعت خود را خارج از آب به کار بگیرند. افزون بر این، گروه لاک‌پشت‌ها شامل صدها نمونه‌ی ضعیف بود و بسیاری از آن‌ها قادر نبودند از باران سرخی که طوفان‌های سیاه را می‌شکافت، اجتناب کنند.

تعداد لاک‌پشت‌ها در حین این یورش بی‌پروا بیش از نصف کاهش یافته بود و رهبر این تلفات را تقصیر نوآ می‌دانست. خشمش برای لحظه‌ای بر منطقش غلبه کرد، اما همین کافی بود تا بزرگ‌ترین تهدید را نادیده بگیرد و به سمت نوآ حمله‌ور شود.

 

نوآ با غرشی پرخشم پرسید: «می‌خوای بدونی اگه بعد از حمله‌ی بعدی یورش می‌بردیم، چند تا از زیردستات رو از دست می‌دادی؟» 

لاک‌پشت رده بالا قصد پاسخ دادن داشت اما ناگهان بستر دریا حملات بیشتری به راه انداخت. شراره‌های سرخ قدرت بیشتری پیدا کرده بودند و اکنون در میانه‌ی رده‌ی بالا قرار داشتند.

رهبر نمی‌دانست که در برابر این قدرت محض چه بگوید. گروه او و نوآ اگر در آسمان باقی می‌م...