تولد شمشیر شیطانی
قسمت: 797
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۷۹۷. مردان بی پروا
سی و هفت با دیدن سطل بزرگ نمی توانست علاقه اش را مهار کند. مهر و موم را برداشت و گرد و غبار فشرده را با دستان اثیری خود بررسی کرد و هر از گاهی کلمات نامفهومی را زمزمه کرد.
نوآ حقیقت را گفته بود. خاکستر مار رتبه ۶ حتی کوچکترین اثری از «نفس» در خود نداشت. با این حال، روح در بسیاری از روش های حکاکی با سواد بود و ممکن است بتواند هدفی برای آن مواد بیهوده پیدا کند.
نوآ مجبور شد بشکن بزند تا جلب توجه روح را به خود جلب کند، و سی و هفت در نهایت برای ابراز تمایل برای کمک به او در حل مشکلاتش سر تکان داد.
«به یه چیزی هم نیاز دارم که ساختار رو از اون طرف بپوشونه،» نوآ گفت، «بهتره وقتی با سلطنتی ها سروکار داریم، مراقب باشیم.»
سی و هفت به محض اینکه نوآ درخواست هایش را بیان کرد ناپدید شد و سطل را با خود برد. نوآ اهمیتی به آن نمی داد. او فقط می توانست از آن خاکسترها برای خودنمایی استفاده کند که به این معنی بود که آنها در دستان او بی فایده بودند.
شیطان پرنده سپس به نوآ نزدیک شد و دستش را دور شانه هایش حلقه کرد و چیزی را در گوشش زمزمه کرد.
«تو سلیقه و ذائقه ی شیطان ها رو توی زن ها به ارث بردی، ولی جفت من بهتره.»
نوآ به حرفش اهمیت نمیداد. او شخصیت شیطان پرنده را میشناخت. او فقط سعی می کرد بین مردها با کسی که دوست خود میدانست صحبت کند.
«هزار سال صبر کن، و بعدش تصمیم میگیریم.» نوآ با پوزخندی گفت، «تازه، سلیقه ی جون توی مردها بهتره.»
شیطان پرنده از خنده منفجر شد و چند بار به شانه ی نوآ ضربه زد. جون و شیطان رویابین می توانستند صحبت آنها را بشنوند، اما توجهی به آنها نکردند.
شیطان رویابین با چهره ای جدی او را برانداز می کرد، گویی داشت تصمیم می گرفت که آیا او لایق وارث استادش هست یا نه. از طرف دیگر، جون تازه متوجه شده بود که وقتی صحبت از نوآ میشد، آن دو موجود رتبه ۵ چقدر متعصب بودند.
جون همیشه میدانست که جایگاه نوآ در داخل هایو فوق العاده بالاست، اما دیگر ارشدها در بحران جانوران بالدار با او مانند یک مهمان رفتار کرده بودند.
در عوض، به نظر می رسید که آن دو شیطان در پس رفتار محافظه کارانه ی خود، علاقه ای شخصی داشتند. مشخص بود که رابطه ی آنها با نوآ فراتر از آن چیزی بود...
کتابهای تصادفی



