فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

تولد شمشیر شیطانی

قسمت: 33

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۳۳: کمیابی

در داخل کالسکه، گروهی از خانواده بالوان در حال بازگشت به عمارت بودند. پس از اتمام ماموریت، دلیلی برای ماندن آنها در کوه کلیفشیر وجود نداشت.

آنها به محلی که اردوگاه بود علامت داده بودند و گروگان ها را در آنجا رها کردند تا کسی از خانواده های نجیب آنها را از آنجا ببرد. اما در این دنیا، با زنان فقط به چشم وسیله‌ای برای آماده کردن و تدارک دیدن سربازها نگاه می‌شد.

جَو در مسیز برگشت سنگین بود و همه با ذهنی سرگردان، ساکت و گرفته بودند. گاهی نگاهشان به جسد سوخته‌ای که روی صندلی‌ چوبی کالسکه گذاشته شده بود می‌افتاد و گاهی به سر قطع شده‌ی اورسن.

نوآ بعد از اینکه به سر جادوگر خیره شد، سکوتش را شکست و خواستار شفافیت در مورد یک سوال مهم در ذهنش شد. «اگه به حلقه داخلی خانواده‌ی اشراف زاده‌ها تعلق نداشته باشی واقعاً گرفتن یک طلسم جادویی اینقدر سخته؟»

گروه از این سوال کمی متعجب شدند اما بعد یادشان آمد این همراهی که با آنها مبارزه کرده بود در واقع یک بچه است.

مارک لبخند پیچیده ای زد و صحبت کرد: «مطمئنم که استادت قبلاً یه چیزایی بهت گفته، اما سعی می کنم دقیق‌تر توضیح بدم. احتمالاً فکر می کنی اگه به اندازه کافی تلاش کنی، پاداششم دریافت میکنی. این درسته اما این فقط تا یک سطح خاص صدق می‌کنه...»

به جسد روی زمین اشاره کرد و ادامه داد: «سوزان بعد از استاد تو و کاپیتانش، اون سومین قوی فرد حلقه بیرونی بود. اون بیش از بیست سال رو به عنوان نگهبان حلقه بیرونی خدمت کرد. می دونی دلیل اینکه اون نتونست تکنیک خاصی رو دریافت کنه که از سطح 3 بالاتر بره چیه؟»

پاسخ نوآ بی درنگ بود: «چون اون عضو حلقه داخلی نشد.»

سندی هم سکوتش را شکست و او را اصلاح کرد: «نه، چون استعداد و اراده داشت.»

مارک به جواب برادرش سری تکان داد و ادامه داد: «تو الان قدرت یک طلسم جادویی رو دیدی، اگه اشراف همچین قدرتی رو به کسی بدن که ممکنه از اونا قوی تر بشه چه اتفاقی می افته؟»

«اگه یه تذهیب‌گر طلسم جادویی قدرتمندی داشته باشه، به راحتی می‌تونه پنج نفر از افراد حلقه‌ی داخلی رو بکشه، تازه اونم در صورتی که اون افرادیه مقدارم ازش قوی‌تر باشن وگرنه که تعداد میره بالاتر.»

جواب این بار واضح بود: «شورش.»

مارک سری تکان داد و لبخندش پیچیده‌تر شد. «دقیقاً، اون شخص با استعداد ممکنه پس از به دست آوردن قدرت مبارزه با اونا، دیگه از کنترل خانواده های نجیب استقبال نکنه. احتمالاً فکر می کنی از اونجایی که یه هنر رزمی سطح 3 به‌دست آوردی می‌تونی راه‌ حلی برای این مشکل پیدا کنی، اما اجازه بده که بهت بگم: این باارزش‌ترین پاداشی بود که می‌تونستن بهت بدن. پس به خاطر داشته باش که نعمت «نفسی» که با خودت داری، یکی از گرانبهاترین گنج‌های تهذیب‌های سطح پایینه. از اون گذشته برای گرفتنش از استادت هم کلی کمک گرفتی. می‌ترسم که فکر کنم اگه نفس یا استادت رو نداشتی احتمالا فقط یه مقدار سکه بهت می‌دادن و ردت می‌کردن.»

نوآ به‌یاد آورد که چگونه فقط با ایستادن در کنار آن ماده آبی جراحاتش التیام یافته و چرخه دوم او کامل شده بود.

اون واقعاً سنگ خوبی بود، پس جای تعجب نیست که اونا همچین چیز سطحی بالایی رو به من دادن.

«ولی برای طلسم های جادویی، این فرآیند پیچیده تره.» مارک دوباره توضیح داد: «اولین مسئله اینه که تو باید حداقل یک جادوگر سطح 1 باشی تا اون رو یاد بگیری، در غیر این صورت دریای آگاهی تو نمی تونه فشار اون رو تحمل کنه. اکثر از تهذیب‌گر ها ترجیح میدن که در جنبه های دیگه آموزش ببینن و زودتر قدرتشون افزایش پیدا کنه تا اینکه بخوان برای ساعت ها وقت بزارن و به رون ها خیره بشن و درد رو تحمل کنن. بعد از اون، مشکل دیگه استعداد عنصری فرده. اگه استعداد تو با عنصر طلسم مطابقت نداشته باشه، قدرت اون به شدت کاهش پیدا می‌کنه. جادوگرها ها ترجیح میدن به‌جای اینکه برن طومارها رو بدزدن که ممکنه اصلا به دردشونم نخوره، به خانواده‌های اصیل خدمت کنن که تنوع کافی‌ای از طلسم ها رو در اختیار داره.»

پس استعداد اون مرد در آتش بود. تا زمانی که دانتیان من شکل نگیره، ماهیت عنصر خودم رو نمی‌دونم، این به این معنیه که تا اون زمان گشتن برای پیدا کردن طلسم بی فایده‌ست.

«آخرین مورد اما نادر بودن عنصره. رایج ترین طلسم ها مربوط به عنصر آتش و آبه و بعد از اون باد و خاک. رعد و برق به این عناصر برتری داره و فقط نور و تاریکیه که می‌تونه از همه‌ی اونا پیشی بگیره. البته هر چقدر عنصر کمیاب‌تر باشه، در مقایسه با کسایی که در همون سطح هستن، طلسمش قوی تره.»

این اولین بار بود که نوآ چنین چیزی را می شنید. او نتوانست توضیح مارک را قطع نکند و فوراً پرسید: «چرا همچین تقسیم بندی وجود داره؟»

مارک قبل از ادامه سخنرانی‌اش باید کمی فکر می کرد.

«خب، حقیقت اینه که ایجاد طلسم فرآیندیه که برای هزاران سال ادامه داشته و فقط تهذیب‌گر های برتر، با استعداد خاصی در نمودارهای جادویی می تونن اونا رو ترسیم کنن. طبق دانش عمومی‌ای که وجود داره، هر چقدر که یک عنصر کمیاب‌تر باشه، یادگیریش سخت تره. به همین دلیلم طلسم های کمتری از اونا وجود داره و اصلا برای همینم هست که اسم "نادر" رو به خودشون اختصاص دادن...»

مارک سپس به خود و برادرش اشاره کرد: «عنصر ما رعده. حتی اگه عنصر کمیابی باشه، با قدمتی که خانواده بالوان داره باید طومارهایی از اون رو پیششون داشته باشن. با این حال، فکر می کنی حتی اگه وارد دایره داخلی بشیم اونا رو به ما میدن؟»

سندی به نوآ فرصت جواب نداد و مستقیم صحبت کرد: «جواب اینه: نه! با شخصیتی که ما داریم حلقه درونی هرگز به ما اجازه نمیده که همچین قدرتی داشته باشیم چون اونا به ما اعتماد ندارن. به نظر تو چرا ما هنوز در دایره بیرونی سرگردون هستیم و این کارا رو انجام میدیم، اونم در حالی که ما هر دو به سطح یه جادوگر رتبه ۱ رسیدم...؟»

پس اونا واقعا جادوگر بودن و نه دوتا آدم با استعداد.

«برادرم درست میگه، قدرت ما با داشتن طلسم عنصر کمیابمون حسابی افزایش پیدا می‌کنه. به همین دلیلم حلقه درونی ما رو راه نمیده و فقط ما رو به ما اجازه‌ی فعالیت در دایره بیرونی رو میده.»

نوآ گیج شده بود. «پس چرا هنوز به خانواده بالوان خدمت می کنین؟»

لبخند مارک در این مرحله فقط ناتوانی‌اش را نشان می‌داد.

«چون اینجا تنها محلی که ماها می‌تونیم برای کاری که می‌کنیم پول در بیاریم. توی خانواده‌های بزرگ‌تر فقط رقابت بیشتری برای دریافت پاداش وجود داره. پس تنها گزینه‌ای که میمونه آکادمی شهر سلطنتیه، اما افسوس که...» مارک به نوآ چشمکی زد و گفت: «اونا فقط افراد زیر 18 سال رو ثبت نام می کنن.»

{پایان چپتر 33.}

کتاب‌های تصادفی