فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

بازنشستگی بازیکن جریان بی‌نهایت

قسمت: 75

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر 75:

بعد از اینکه متوجه شدن که شبح درنده اون‌ها رو هدف قرار نداده، بقیه احساس کردن که قلبشون آروم گرفت --

اوه نه!

اون‌ها به سرعت از این شوک بیرون اومدن و برگشتن که یه‌جیا رو نجات بدن، اما درست زمانی که به عقب برگشتن، با چیز کاملاً غیرمنتظره‌ای مواجه شدن.

زمینی که به تازگی مورد اصابت موهای شبح درنده قرار گرفته بود، به هم ریخته بود.

اما مرد جوانی که چند لحظه پیش اونجا ایستاده بود، دیگه از اونجا بیرون اومده بود. حالا دیگه مردی قد بلند و خوش تیپ پشت سرش ایستاده بود و دست رنگ پریده‌ش رو محکم دور کمر مرد جوان حلقه کرده بود. اون دو نفر در موقعیتی بسیار صمیمی و مبهم قرار داشتن.

به محض اینکه اون‌ها این صحنه رو دیدن، همه ساکت شدن.

ذهن یه‌جیا برای یه لحظه خالی شده بود.

اون به دستی که دور کمرش حلقه شده بود و سپس به بازیکنانی که جلوش ایستاده بودن نگاه کرد.

همه با تعجب به اون خیره شده بودن، حالت صورت همه‌شون مثل همدیگه نگاه مات و مبهوتی رو داشت.

یه‌جیا:《....》

لعنتی……..

در پشت سر اون‌ها، شبح عظیم‌الجثه‌ی مونث به آرومی گردن رنگ پریده‌ی خودش رو چرخوند و اون چشم‌های متعدد روی صورتش به مردی که ناگهان در برابرش ظاهر شده بود چرخیدن. بلافاصله بعدش، بدن اون به آرومی توی زمین فرو رفت و ناپدید شد.

وو سو اولین کسی بود که از شوک بیرون اومد. گلوش رو صاف کرد و احساس کرد که باید اون‌ها رو به همدیگه معرفی کنه:《اهم، راستش، ایشون همون شبح درنده‌ای هستن که دارن با بوریاو همکاری می‌کنن....》

انفجار اونقدر شوکه شده بود که توی هوا پرید و گفت:《همکاری؟! لعنتی می‌دونی این کیه؟!》

انگار وی‌یوییچو نمی‌تونست واکنشش رو کنترل کنه. به سختی برگشت و به وو سو نگاه کرد و آهسته پرسید:《پس داری می‌گی که .... اون جاسوسی که پیدا کردید که داره با ما همکاری می‌کنه ... خوده پادشاه اشباحه؟》

وو سو:《....》

وو سو تعجب کرد:《هاه؟》

جی‌شوان چشم‌هاش رو پایین انداخت. چشم‌های تیره‌ی اولیه‌ش الان به رنگ قرمز در اومده بودن به گونه‌ای که شبیه به رنگ خون جاری شده بودن.

سپس گوشه‌های لبش رو کمی بالا برد و در حالی که صدای آهسته‌ش حالتی شیطانی داشت گفت:《عالیه...》

بازوهایی که دور کمر اون مرد جوان حلقه شده بودن سفت‌تر شدن و اون رو به آغوشش نزدیک‌تر کردن.

لبخند روی لب‌های جی‌شوان عمیق‌تر شد:《انگار نیازی نیست که خودم رو معرفی کنم.》

وو سو ثابت مونده بود:《؟》

اون در حالی که موقتاً قادر به هضم اطلاعات نبود، با سردرگمی بین دو گروه افراد به عقب و جلو نگاه کرد.

به جز وو سو، بقیه‌ی بازیکنانی که قبلا جی‌شوان رو توی بازی دیده بودن هوشیار بودن. اون‌ها در حالی که سلاحشون رو آماده کرده بودن، با حالت دشمنی به اون خیره شده بودن. آچانگ حتی کمی پشتش رو قوس داد و خودش رو برای مبارزه آماده کرد.

وی‌یوییچو با خونسردی گفت:《چی می‌خوای؟》

جی‌شوان به آرومی لبخند زد:《چرا اینقدر دلهره دارین؟ حداقل الان دیگه اهدافمون یکیه.》

انفجار حرف اون رو قطع کرد و با غرور دستور داد:《هاه! مهم نیست که هدف تو چیه، اول اون گروگان بی‌گناه رو آزاد کن!》

وی‌یوییچو:《....》 این شخص واقعاً می‌دونه چجوری جَوِ اتاق رو بخونه

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب بازنشستگی بازیکن جریان بی‌نهایت را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی