فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

بازنشستگی بازیکن جریان بی‌نهایت

قسمت: 56

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

دوران بازنشستگی بازیکن جریان بینهایت:

چپتر ۵۶:

یه‌جیا تعدادی از وسایل شخصیش رو جمع کرد و به هتلی یکم دورتر نقل مکان کرد.

روز بعدش دستوری از افراد بالا رتبه صادر شد و یه‌جیا رو به عنوان مسئول یک 《شبح درنده‌ی سطح بالا که مایل به همکاریه》 تعیین کرد. این یه موضوع بسیار محرمانه بود. به عبارت دیگه، در کل شعبه‌ی شهر ام، فقط وو سو و خوده یه‌جیا از موضوع یه شبح درنده‌ی سطح بالا که با دفتر همکاری می‌کرد، خبر داشتن که فقط یه‌جیا صلاحیت ارتباط با اون رو داشت.

داخلِ جعبه‌ای که وسایلش رو توش گذاشته بود، یک گوشی جدید دیگه هم بود.

یه‌جیا اون رو بیرون آورد و باهاش بازی‌بازی کرد.

حتی با اینکه اطلاعات زیادی در مورد فناوری مدرن نداشت، ولی می‌تونست تشخیص بده که این تلفن خیلی پیشرفته‌تر و محافظت‌شده‌تر از گوشی قبلیشه که لیو ژائوچنگ بهش داده بود.

اما همچنان این موضوع برای یه‌جیا کمی مضحک بود ... که از گوشی برای ارتباط برقرار کردن با یه شبح درنده استفاده کنه. ده سال پیش حتی نمی‌تونست چنین چیزی رو تصور کنه.

فقط یه مخاطب توی اون تلفن ذخیره شده بود.

عکس پروفایل طرف یک قاصدِ مرگِ چیبی[1] بود که یه داس در دست داشت که خیلی بانمک به نظر می‌رسید.

یه جیا چشماش رو باریک کرد. احساس کرد که معنایی پشت اون عکس نهفته‌س.

سپس در حالی که به اون عکس خیره شده بود، پیام طرف مقابل ظاهر شد که یه ایموجی پر جنب و جوش و شادمان بود.

یه جیا:《…….》

دست‌هاش میخواستن حرکت کنن.

بعد از اینکه انگشتانش برای چند ثانیه به سمت دکمه‌ی بلاک رفتن، نظرش عوض شد ... به خاطر شغلش هم که شده نباید محلش بذاره.

سپس صفحه‌ی گوشی رو خاموش کرد و اون رو به گوشه‌ای پرت کرد.

در اون سمت ماجرا.

جی‌شوان به صفحه‌ی روشن گوشی‌ای که در دستش بود نگاه کرد، نمی‌تونست جلوی لبخندشو بگیره.

اگرچه هیچ پاسخی از طرف مقابل دریافت نکرده بود، اما مطمئن بود که اون پیامش رو دیده.

جی‌شوان نگاهی به کتابی که قبلاً فکر می‌کرد آشغاله انداخت.

یکی از خطوطش نمایان شد که می‌گفت:《اطلاعات تماس طرف مقابل رو بدست بیارید.》

نه تنها اطلاعات تماس، بلکه جی‌شوان تنها مخاطب تلفن اون بود.

این کار باعث احساس رضایتمندیِ میل عمیق سرکوب شده‌ش از اختصاص دادن یه جیا به خودش شده بود.

جی‌شوان با خوشحالی خندید و گوشی رو کنار گذاشت.

دم درب، شبح سایه‌ای که از ترس دزدکی نگاه می‌کرد، هول کرد و سریع بیرون رفت.

چندین شبح درنده‌ی سطح بالا دورش جمع شدن و با دقت و صدایی آهسته پرسیدن:《خب، اوضاع چطور بود؟》

شبح سایه‌ای در حالی که گیج شده بود، سرش رو تکون داد و گفت:《...اوضاع خیلی بده.》

بعد از اینکه پادشاه، رهبر حریف رو کشت[2]، بقیه‌ی هیولاها به خاک تبدیل شدن و مبارزه تمام شد.

اما از اون زمان به بعد، رفتار پادشاه عجیب شد.

چراکه نه تنها پاداشِ ایس رو پاک کرد، بلکه اون…..اون…..

آمی به آرومی و با حالتی سنگین گفت:《من ..... همین حالا دیدم پادشاه در حالی که داشتن به تلفنشون نگاه می‌کردن، لبخند می‌زندن.》

اشباح درنده‌ی دیگه بخاطر شوکه شدنشون نفس عمیقی کشیدن و گفتن:《وای چی؟!》

《من فکر می‌کنم که ممکنه پادشاه طلسم شده باشن...》

پیش از اینکه آمی بتونه حرفش رو تمام کنه پشت سرش احساس سرما کرد.

به آرومی برگشت تا به پشت سرش نگاه کنه.

درب پشت سرش باز بود. ماهی خونین گو پشت سرشون ظاهر شده بود و با حدقه‌های خالی‌اش گروه اشباح درنده رو تماشا می‌کرد.

از دور، جی‌شوان که روی تخت نشسته بود، چشمان قرمزش رو کمی باریک کرد و آهسته پرسید:《پس انگار خیلی حوصلتون سر رفته!》

همه‌ی اشباح درنده‌ لرزیدن و گفتن:《....پادشاه!》

جی‌شوان لبخند ملایمی زد و گفت:《پس من کاری براتون پیدا می‌کنم که انجام بدید.》

و بنابراین، پس از اینکه مجبور شدن یک ساعت با ماهی خونین گو بازی کنند، همه‌ی اشباح درنده خواستن بدون...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب بازنشستگی بازیکن جریان بی‌نهایت را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی