فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

بازنشستگی بازیکن جریان بی‌نهایت

قسمت: 45

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

دوران بازنشستگی بازیکن جریان بینهایت:

چپتر ۴۵:

دست مرد جوان هنوز در هوا آویزان بود. رگ‌های پشت دستش با قدرت اعمال شده برجسته‌تر شده بودن و انگشت‌های رنگ پریده‌اش کمی در تاریکی لرزیدن، اما نمی‌تونستن به اون توپ نزدیکتر بشن.

جی شوان در حالی که مچ دست یه جیا رو گرفته بود، کم کم دست اون رو از توپ گوشتی دور کرد.

هر چه دورتر می شد، یه جیای جوان بیشتر تقلا می کرد.

یه جیا به طور ناخودآگاه مقاومت و مبارزه کرد، اما نتونست از دست جی شوان رها بشه. قفسه‌ی سینه‌ش که پشت جی شوان فشرشده شده بود، مانند سنگی غیرقابل تخریب یه جیا رو محکم محبوس و از نزدیک‌تر شدنش به هدفش جلوگیری می‌کرد.

جی شوان از صدایی آهسته و ملایمی برای آرام کردن یه جیا استفاده کرد:《هیسسسس.》

کنار گوش یه جیا تکیه داد و با صدای ملایم و لذت بخشش زمزمه کرد:《نباید به این دست بزنی.》

این توپ، بخشی از مادر بود.

حتی پس از بیرون اومدن اون توپ گوشتی از بدنش، همچنان می‌تونست برای مدت معینی زنده بمونه، دائماً حالت کینه توزانه‌ی خالصی رو از خودش بروز بده، ارواح درنده رو آلوده و جادو کنه.

او مادرِ همه‌ی اشباح، هیولاها و همچنین منبع تمام افکار تاریک و شیطانی در این جهان بود.

او سخاوتمندانه بخشی از خودش رو در مقابل یه جیا عرضه و او را وسوسه کرده بود که بخورش.

پس از خوردن اون، یه جیا تبدیل به فرزند مادر، سوژه‌ و حیوان خانگی وفادارش می شد. همچنین می تونست به آغوش تاریک و مرگبار مادر برگرده و بخشی از اون بشه.

جی شوان چشمانش رو پایین انداخت. لب های سردش رو روی شانه و گردن گرم مرد جوان گذاشت.

پوست طرف مقابل لطیف و خنک، همچون یشمی (jade) که کمی گرم شده باشه بود. در چنین فاصله‌ی نزدیکی، تقریباً بوی خونی رو که در زیر پوست یه جیا جریان داشت رو حس می کرد. فوق العاده وسوسه انگیز بود. این باعث شد که جی شوان بخواد یه گاز کوچیک ازش بگیره و بِجَوِه.

و همون کار رو هم کرد.

جی شوان با کمال میل پوست نرم بین گردن و شانه‌ی طرف مقابل رو بوسید. بوی مرد جوان رو عمیقاً در ریه هاش استشمام کرد و اجازه داد تا سینه‌ی سرد و خالیش رو پر کنه.

از میان کف دستش، لرزش ملایم مژه های بلند و نرم طرف مقابل رو حس می کرد. شبیه موهای کرکی یک حیوان کوچکی بود که به آرامی کف دستش رو برس می کشید.

جی شوان می خواست انگشتاش رو محکم کنه و اون احساس قلقلک‌مانند رو محکم در دستش نگه داره، اما همچنین نگران بود که اگر فشار زیادی بیاره، مژه‌های یه جیا رو له کنه.

میل به تخریب و گرامی داشتن در درون جی شوان با یکدیگر رقابت می کردن.

سپس جی شوان چانه اش رو روی شانه‌ی طرف مقابل گذاشت و بی صدا آهی کشید.

کاش همیشه همینقدر خوش رفتار بود.

اما برعکس، جی شوان به خوبی می‌دونست که به محض اینکه یه جیا به هوش بیاد، به اون ایس بی‌رحم و شکست ناپذیری که بی‌رحمانه اون رو از پای در میاره، باز میگرده.

چه حیف.

جی شوان دامنه‌ی شبحی خودش رو گسترش داد.

شکاف قرمز رنگی در هوا به آرامی باز و سپس با احتیاط دور گلوله‌ی گوشت محصور شد.

در نهایت، اون توپ گوشت کاملاً بسته شد.

نفوذ مادر از بین رفته بود و تغییرات در شهر متوقف شد.

رنگ خونی که در آسمان بود به آرامی همچون جزر و مد فروکش کرد. آسمان به تدریج به رنگ اصلی خودش بازگشت.

روی زمین، هیولاها و اشباح دیگه در حالت جنون آمیز نبودن. اعضای اضافی که روی بدن زامبی‌ها رشد کرده بودن، افتاده و در جاده‌ها به عقب برگشتن و در سوراخ‌های روی زمین ناپدید شدن.

همه‌ی موجوداتی که دوست داشتن در تاریکی پنهان بشن به تاریکی بازگشتن.

به جز ارواح شیطانی که دوست داشتن بی رویه به مردم حمله کنن، بیشتر هیولاها و اشباح دیگه مثل قبل خطرناک نبودن.

ارتش هیولاها در یک لحظه فرو ریخته در حالی که مردمی که تا اون موقع داشتت با اون‌ها می جنگیدن با سردرگمی به همدیگه نگاه می کردن. صورت همه از خستگی رنگ پریده شده و لباس هاشون هم پر از خون و مایعات بدنِ موجودات به رنگ های مختلف بود. اون‌ها در وضعیتی خاص و تاسف بار بودن. حتی در دستانشون هم قدرت کمی باقی مونده بود. همگی برگشتن و با بی تفاوتی به دوردست ها خیره شدن.

اون رنگ قرمز محو شد. در افق، نور درخشان خورشید مانند یک نخ از جنس طلا در میان ابرها نفوذ کرده بود.

سپیده دم شده بود.

در ساختمان.

نور صبح زود از شیشه وارد شد و روی زمینِ صاف افتاد و مقداری از تاریکی درون ساختمان رو از بین برد.

اما اعماق ساخت...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب بازنشستگی بازیکن جریان بی‌نهایت را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی