فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

بازنشستگی بازیکن جریان بی‌نهایت

قسمت: 122

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر ۱۲۲:

در اون لحظه فقط صدای نفس‌کشیدن، توی راهروی تاریک شنیده می‌شد.

همه به نقشه‌ای که روی زمین پهن شده بود خیره شدن. حتی با نور کم، اون‌ها به وضوح، خطوط کشیده شده‌ی روی کاغذ رو می‌دیدن.

دست سیاه کوچولو، از این فضا که بطور ناگهانی موقّر شده بود، ترسید. سپس زیر یقه‌ی یه‌جیا منقبض شد و سعی داشت خودش رو به لوازم جانبی[1] تبدیل کنه.

یه‌جیا زمزمه کرد:《دو تا.....درب؟》

دستش رو روی نقشه فشار داد و نقشه، کمی در زیر کف دستش خش‌خش کرد. اون صدای خش‌خش، بدجور ناگهانی توی راهروی ساکتِ مرگبار به گوش رسید.

انگار یه‌جیا ناگهان متوجه چیزی شده بود. ناگهان سرش رو بالا گرفت و با چشم‌هایی درخشان گفت:

《...تخلیه.》

وی‌یوییچو که کنارش ایستاده بود کمی تعجب کرد و گفت:《چی؟》

یه‌جیا بلافاصله از جاش بلند شد و با عجله گفت:《عجله کنید، فوراً با بوریاو تماس بگیرید. از اون‌ها بخواید تا همه‌ی ساکنان شهر ام رو در اسرع وقت تخلیه کنن!》

درب اول، تنها بخشی از فرآیند بود.

اون درب، برای آماده‌سازی استفاده می‌شد.

این بازی، فرزندان مادر رو از بازی خارج کرد تا اشباح درنده‌ی سطح پایین، به عنوان عاملی برای جلب توجه بشریت، مورد استفاده قرار بگیرن، در حالی که اشباح درنده‌ی سطح بالا، وظیفه‌ی آماده‌سازی بازگشت مادر به دنیای واقعی رو داشتن.

درب دوم، هدف واقعیِ اون بود.

--و این درب، تقریباً کل شهر ام رو پوشونده بود.

اون‌ها نمی‌دونستن که مادر، تا چه حد در برنامه‌هاش پیشرفت کرده و همچنین نمی‌دونستن این درب، در چه زمانی باز می‌شه.

زمانی که این درب باز بشه، همه‌ی موجودات زنده‌ی شهر ام‏ قطعا.....

به قربانی‌های زنده تبدیل می‌شن.

.

داخل بوریاو.

ووسو با صدای بلند فریاد زد:《تخلیه کنن؟!》

چن‌شینگیه و بقیه، با اطمینان سرشون رو تکون دادن. هر کدوم از اون‌ها، واکنش موقری )رسمی) داشتن. کاملا مشخص بود که شوخی نمی‌کردن.

ووسو اخمی کرد و با ناباوری پرسید:《همه‌ی شهر؟》

چن‌شینگیه نفس عمیقی کشید و گفت:《بله.》

نگاهی به انفجار که پشت سرش بود انداخت. با این که اون چهره‌ی بی‌حوصله‌ای داشت، اما با ناراحتی، چشم‌هاش رو گرد کرد و مطیعانه برگشت و درب رو محکم بست.

دفتر، بلافاصله ساکت شد.

چن‌شینگیه نقشه رو از کوله‌‌پشتیش بیرون آورد و روی میز باز کرد. بطور خلاصه، 'درب دوم' رو توصیف کرد.

هر چی ووسو بیشتر گوش می‌داد، قیافه‌ش زشت‌تر می‌شد.

پس از فهمیدن همه چی، سرش رو بلند کرد تا به افرادی که روبروش بودن نگاه کنه و آهسته پرسید:

《ایس در این مورد می‌دونه؟》

چن‌شینگیه در حالی که نقشه رو جمع می‌کرد و اون رو در کوله‌پشتیش قرار می‌داد، سری تکون داد و گفت:《البته. ایشون بودن که این مورد رو کشف کردن.》

قیافه‌ی ووسو جدی شد:《...که اینطور.》سرش رو بلند کرد و به سه نفری که جلوش بودن نگاه کرد و ادامه داد:《به افراد رتبه بالاتر گزارش می‌دم، ببینم چه کاری می‌تونیم بکنیم.》

هر سه برگشتن و بیرون رفتن. پیش از اینکه اون‌ها حتی پاشون رو از دفتر بیرون بذارن، ووسو تلفنش رو برداشته بود.

درب دفتر، پشت سر اون‌ها بسته شد و جلوی صدای ووسو رو از شنیده شدن گرفت.

هر سه نگاهی به همدیگه رد و بدل کردن.

چن‌شینگیه به ​​طور معمولی عینکش رو بالا زد و پرسید:《حالا باید چیکار کنیم؟》

وی‌یوییچو آه عمیقی کشید و گفت:《ما فقط می‌تونیم صبر کنیم.》

انفجار، ابروهاش رو در هم گره کرد و موهاش رو با ناامیدی به هم ریخت و گفت:《آه، خدای من! صبر برای چی؟ مگه نگفتی که این مادری که ازش حرف می‌زنن، از اون درب بیرون میاد؟ چرا ما نریم اون نقاطِ روی نقشه رو خودمون از بین ببریم؟》

...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب بازنشستگی بازیکن جریان بی‌نهایت را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی