تناسخ ایکس فانتزی
قسمت: 1
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
پارت اول
قهرمان نجابت
پاشو از خواب مگه با تو نیستم بیدار شو ...
چشامو باز کردم و خواستم بگم کمتر مضخرف بگو که با دیدن یک پیرمرد جمله ام نصفه موند
پیرمردی با لباس های پارچه ای ساده
پیرمرد: چرا هر چقدر صدات می کنم بیدار نمیشی سریع باش و حاضر شو که خیلی کار داریم
و رفت بیرون ....
به اطراف اتاق نگاه کردم
یک حصیر که روش نشسته بودم یک کمد به همراه یک آینه و اتاقی با سقف چوبی دیوار های من زده کاهگلی
رفتم سمت آینه و یا خود *** این کی بود؟
یک پسر هفت یا هشت ساله که با موهای و چشمان مشکی پوست گندمی روشن رو به روی آینه ایستاده بود
یعنی این من بودم نه خوابه مگه میشه که یکی زدم توی گوشم نه تنها از خواب بیدار نشدم بلکه بدتر درد گرفت
٫٫نمیخوای بیای دیر شد
که با داد فریاد پیرمرد سریع سمت کشو لباس رفتم که زیاد تعریفی نداشت با این حال یک دست پیراهن شلوار پارچه ای با یک جلیقه ساده بر داشتم و پوشیدم و به سمت حیاط رفتم
اونجا بود که پیرمرد داشت کلنگ میزد داخل حیاط تا منو دید
٫٫اصلا شبیه پدرت نیستی نه به پدرت نه تو اهل کار نیستی بع سختی از خوابم حرکت می کنی حالا سریع باش اون بیل رو بردار شروع کن به کار
به بیل نگاه کردم حیاط وسیع رو به رو
یا خود *** کی میخواد بیل بزنه توی این حیاط بزرگ
تا خود بعدازظهر کار کردم و مدام هم زخمی شدم
نه من توی بدن قبلیم بودم نه این بچه هفت ساله توان بیل زدن رو داره برای همین دستام ها و صورتم چون بیل از دستم در می رفت میخورد به صورت زخمی شده بود
که ...
٫٫ وقت استراحته یک چند دقیقه تا زمان ناهار استحراحت کن
دستام خیلی درد میکرد و صورتمم می سوخت و مشکل بزرگتر نمی دونستم حتی نسبتم با پیرمرد چیه برای همین سعی کردم یجوری صحبت کنم تا بفهمم برای زخم ها چکار کنم
..ام چیزه من دستم هام خیلی زخم شده یعنی زخمی شده و صورتمم همینطور چکار کنم
پیرمرد یک نگاه اندر فیسانه منو کرد
٫٫ نمی دونم چی بگم واقعا مثل پدرت یا حتی قبلاً نیستی یک بیل زدن ساده هم حتی بلد نیستی ***یان تو چجوری آفریدن...
قهرمان نجابت
پاشو از خواب مگه با تو نیستم بیدار شو ...
چشامو باز کردم و خواستم بگم کمتر مضخرف بگو که با دیدن یک پیرمرد جمله ام نصفه موند
پیرمردی با لباس های پارچه ای ساده
پیرمرد: چرا هر چقدر صدات می کنم بیدار نمیشی سریع باش و حاضر شو که خیلی کار داریم
و رفت بیرون ....
به اطراف اتاق نگاه کردم
یک حصیر که روش نشسته بودم یک کمد به همراه یک آینه و اتاقی با سقف چوبی دیوار های من زده کاهگلی
رفتم سمت آینه و یا خود *** این کی بود؟
یک پسر هفت یا هشت ساله که با موهای و چشمان مشکی پوست گندمی روشن رو به روی آینه ایستاده بود
یعنی این من بودم نه خوابه مگه میشه که یکی زدم توی گوشم نه تنها از خواب بیدار نشدم بلکه بدتر درد گرفت
٫٫نمیخوای بیای دیر شد
که با داد فریاد پیرمرد سریع سمت کشو لباس رفتم که زیاد تعریفی نداشت با این حال یک دست پیراهن شلوار پارچه ای با یک جلیقه ساده بر داشتم و پوشیدم و به سمت حیاط رفتم
اونجا بود که پیرمرد داشت کلنگ میزد داخل حیاط تا منو دید
٫٫اصلا شبیه پدرت نیستی نه به پدرت نه تو اهل کار نیستی بع سختی از خوابم حرکت می کنی حالا سریع باش اون بیل رو بردار شروع کن به کار
به بیل نگاه کردم حیاط وسیع رو به رو
یا خود *** کی میخواد بیل بزنه توی این حیاط بزرگ
تا خود بعدازظهر کار کردم و مدام هم زخمی شدم
نه من توی بدن قبلیم بودم نه این بچه هفت ساله توان بیل زدن رو داره برای همین دستام ها و صورتم چون بیل از دستم در می رفت میخورد به صورت زخمی شده بود
که ...
٫٫ وقت استراحته یک چند دقیقه تا زمان ناهار استحراحت کن
دستام خیلی درد میکرد و صورتمم می سوخت و مشکل بزرگتر نمی دونستم حتی نسبتم با پیرمرد چیه برای همین سعی کردم یجوری صحبت کنم تا بفهمم برای زخم ها چکار کنم
..ام چیزه من دستم هام خیلی زخم شده یعنی زخمی شده و صورتمم همینطور چکار کنم
پیرمرد یک نگاه اندر فیسانه منو کرد
٫٫ نمی دونم چی بگم واقعا مثل پدرت یا حتی قبلاً نیستی یک بیل زدن ساده هم حتی بلد نیستی ***یان تو چجوری آفریدن...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب تناسخ ایکس فانتزی را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.