من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 121
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۱۲۱:
عمارت الیونورا از وقتی اونجا رو ترک کرده بود، هیچ فرقی نکرده بود. عمارتهای اشراف زادهها و شهروندان طبقهی متوسط که به طور خاصی با شکوه و غول آسان، از عمارتهای معمولی، نه تنها از بیرون بلکه از درون هم مجزا بودن.
سایهی کسی داخل عمارت وجود نداشت، ولی این طبیعی بود. اولین کاری که نواه بعد از این که این که متوجه شرایطش داخل بدن الیونورا آسیل شد، کرده بود، این بود که همهی خدمتکارا رو مرخص کنه.
تازه، تعداد کلی افرادی که استخدام شده بودن از ده نفر هم بیشتر نمیشد. الیونورا زنی نبود که به دست خودش برای انجام کارا تکیه کنه؛ اون زنی بود که با قدرت جادو و دم و دستگاهها زندگیش رو میگذروند.
به خاطر همینم، البته که خود عمارت یه جور دستگاه با دقت طراحی شده بود. به زبون ساده، اون عمارت قلعهی یه جادوگر بود که هر گونه تله، دیوار دفاعی و جادوی تهاجمی، در گوشه گوشهی اون ساختمون ساخته شده بود. هیچ خونهی دیگهای اصلاً قابل مقایسه با منزل جادوگر نبود.
همین طور که نواه از کوریدور بیرونی جلوی عمارت رد شد و در مقابل در ورودی ایستاد، آنتنهایی که به در متصل شده بودن، دراز شدن و چند سانت از دماغش دورتر ایستادن. اون یه جور دستگاه اتوماتیک باز و بسته کردن در بود که صورتها رو میشناخت، و تنها در رو برای کسانی باز میکرد که الیونورا اختیارشون رو داده بود.
تیک. یه عکس ازش گرفته شد.
فنرهایی که روی در نصب شده بودن، در هم پیچیده شدن و شروع به چرخیدن کردن. پلاک در شروع به تاب خوردن کرد و به تدریج سر جاش ایستاد. حروفهای درشتی روی پلاک در، یکی بعد از دیگری شناور شدن.
۱.الف- ارباب
الف یعنی الیونورا آسیل، ارباب. این حروف مالک این خونه رو نشون میداد. آنتنها در حالی که هویت کایل و موئل رو به ترتیب تشخیص میدادن، به طرفشون حرکت کردن.
۱.لام-مهمون ناخونده
ناشناس
این دستگاه حت...
کتابهای تصادفی


