فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 63

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۶۳: تبدیل شدن به یه خدمتکار دیگه؟

پارک نواه در حالی که از سکوت لحظه‌ای اتاقشون لذت میبرد، شروع به تکه کردن کیکی که توی مسافر خونه بود کرد و گفت:« این خیلی خوشمزه‌س، درسته؟»

« بله، ولی عمو بهم گفته که نذارم نواه غذاهای ناسالم بخوره. وگرنه من نباید شام بخورم.»

« نه خیرم. تو هم قراره شام بخوری. اگه من سه تا وعده‌ی غذایی نخورم، زود مریض میشم، و فکر کنم الانم همین جوری شدم.»

آدریان راسینل در حالی که چونه‌ش رو به کف دستش تکیه داده بود به حرفاشون گوش میداد. درست رو به روش، موئل که داشت نوک انگشتاش رو لیس میزد، مقدار غذایی خودش رو که باید میخورد تموم کرده بود.

پارک نواه بچه رو بغل کرد و سرش رو به پنجره تکیه داد. فکر کنم قند خونم داره بهتر میشه، یا شایدم نه...

پس، موئل که بیرون پنجره رو داشت نگاه میکرد، پارک نواه رو گرفت و گفت:« نواه.»

« بله.» پارک نواه یه نفس عمیق کشید و چشماش رو بست. بعدش دهنش رو باز کرد که با مردی که با قصد و غرض بهش خیره شده بود صحبت کنه.

« آدریان، تو. تو گفته بودی که باهام دو سال پیش به هم زده بودی.»

« بله، ما توی پایتخت یه دعوای بزرگ با هم کردیم.»

« هنوزم احساسی نسبت به من برات باقی مونده؟»

آدریان راسینل بدون هیچ علامتی از شوخی توی حرفش بهش جواب داد:« خب، من مطمئن نیستم که به اون حس، احساس باقی مونده بگن.»

پارک نواه چشمش رو نیمه باز کرد و بهش نگاه کرد و گفت:« اگه هیچ احساسی برات باقی مو...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی