کافه والوریا
قسمت: 2
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
صفحه ۲: افکار افسرده
به محض اینکه در زندان باز شد نور به شدت درخشانی به چشمام خورد. اذیتم میکرد، ولی مهم نبود. تنها چیز مهم برای من این بود که یک قدم دیگه رو بردارم تا از محوطه تاریک زندان خارج بشم. وقتی میگم “تاریک” منظورم این نیست که اونجا روشن نبود. اتفاقا نورهایی با رنگ های مختلف هم داشت. خب، قرار نیست که هرجا خوشگل باشه برات راحت باشه.
بگذریم، راستش اصلا دلم نمیخواد در مورد چیزهایی که داخل زندان بود بگم. فقط میخوام ازش بگذرم.
قدم اول رو که برداشتم، دوران دوم زندگیم رسما شروع شد. با این سوال که،“حالا چی؟”
هیچکس بیرون از زندان من...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب کافه والوریا را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی



