شاهِ سیاه
قسمت: 21
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
(POV آکاش)
" خب بالاخره اینجام "
به داخل کلاس قدم میگذارم.
کلاس جادو، البته کلاس جادوی اصلی نیست، این یکی از کلاس های فرعیه به اسمه " جادوی درونی " یجورایی اینجا بهت یاد میدن که جادی منحصر به فرد خودت رو بیدار کنی
توی زندگی خودم اصلا نیازی به آموزش نداشتم، چون ملکه سیاهی در یک لحظه اون رو برام آزاد کرد.
البته این بار وقت ندارم منتظر دیدارم با ملکه سیاهی باشم.
پس تصمیم گرفتم که اینبار خودم دست به کار بشم..و برای انجام این کار، نیاز به آموزش دارم.
" همه دانش آموزا سر جای خودتون بشینید "
با شنیدن صدای معلم، به سمت یکی از نیمکت ها می روم و روی آن می نشینم
چند لحظه بعد، سایر دانش آموزان حاضر در کلاس نیز، روی نیمکت های خودشون نشستند
" خب، حالا که همه روی نیمکتشون نشسته اند، میخواهیم درس رو شروع کنیم "
بعد مرد جوان کف دست هاش رو روی میز گذاشت و با لبخندی گفت
" از اونجایی که تدریس تئوری خسته کننده است، من به جای اینکه به شما با صحبت کردن تدریس کنم، ترجیح میدهم اون رو عملی بهتون آموزش بدم."
مرد جوان نگاه اجمالی ای به کل دانش آموزان کرد و بعد گفت
" برای شروع، همه دانش آموزان رو به گروه های دو نفری تقسیم می کنیم، طوری که تعادل قدرت بین گروه ها برقرار باشه "
بعد او یکی از دست هایش را درون جیب شلوارش برد و یک گوی کوچک را بیرون آورد.
بعد از اینکه مرد گوی را روی میز گذاشت ، یک هولوگراف بزرگ جلوی کلاس نمایان شد
" خب، گروه ها به صورت چیزی که توی ...
" خب بالاخره اینجام "
به داخل کلاس قدم میگذارم.
کلاس جادو، البته کلاس جادوی اصلی نیست، این یکی از کلاس های فرعیه به اسمه " جادوی درونی " یجورایی اینجا بهت یاد میدن که جادی منحصر به فرد خودت رو بیدار کنی
توی زندگی خودم اصلا نیازی به آموزش نداشتم، چون ملکه سیاهی در یک لحظه اون رو برام آزاد کرد.
البته این بار وقت ندارم منتظر دیدارم با ملکه سیاهی باشم.
پس تصمیم گرفتم که اینبار خودم دست به کار بشم..و برای انجام این کار، نیاز به آموزش دارم.
" همه دانش آموزا سر جای خودتون بشینید "
با شنیدن صدای معلم، به سمت یکی از نیمکت ها می روم و روی آن می نشینم
چند لحظه بعد، سایر دانش آموزان حاضر در کلاس نیز، روی نیمکت های خودشون نشستند
" خب، حالا که همه روی نیمکتشون نشسته اند، میخواهیم درس رو شروع کنیم "
بعد مرد جوان کف دست هاش رو روی میز گذاشت و با لبخندی گفت
" از اونجایی که تدریس تئوری خسته کننده است، من به جای اینکه به شما با صحبت کردن تدریس کنم، ترجیح میدهم اون رو عملی بهتون آموزش بدم."
مرد جوان نگاه اجمالی ای به کل دانش آموزان کرد و بعد گفت
" برای شروع، همه دانش آموزان رو به گروه های دو نفری تقسیم می کنیم، طوری که تعادل قدرت بین گروه ها برقرار باشه "
بعد او یکی از دست هایش را درون جیب شلوارش برد و یک گوی کوچک را بیرون آورد.
بعد از اینکه مرد گوی را روی میز گذاشت ، یک هولوگراف بزرگ جلوی کلاس نمایان شد
" خب، گروه ها به صورت چیزی که توی ...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب شاهِ سیاه را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی

