خون کور: پانیشرز
قسمت: 32
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
ایچیرو سایه به سایه هیولا را تا سقف بیمارستان دنبال کرد. هیولای نُه چشم خودش را در محاصرهی نیمهشیاطین سه قبیله دید. نینجاهای خاندان آرایشکاگه با نیزههای بلند و بالهای سیاهشان در آسمان انتظار دستور حمله به او را میکشیدند. زنان برفی خاندان یوکیمورا نیز با طلسمهای یخی منتظر او بودند و در آخر و از همه قویتر نینجاهای خاندان هیمورا با کاتاناهای آتشین حلقهی محاصره را کامل نمودند.
هیولا دور خودش پیچید و گروگانهایش را میان حلقهی تن قدرتمندش گرفت. سرش را همانند مار کبرا بالا آورد. ایچیرو کمی از حلقهی محاصره جلو آمد. باد لای موهای سفید کوتاهش میوزید. دندانهای تیزش را روی فشرد. آن هیولا را فقط در کتب قدیمی دیده بود. اگر خاندان آکیاما زنده بودند برخورد با این نوع هیولا آسان میشد اما خاندان آکیاما به کلی منقرض شده بودند. نفسش را آهسته بیرون داد. اخمی جدی صورتش را پوشا...
کتابهای تصادفی


