فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

خون کور: پانیشرز

قسمت: 30

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

رانمارو و هانابی هر دو سر جای خود خشک شده بودند. چه خبر شده بود؟ چرا یک هیولای سطح فاجعه در روستا ول می‌گشت؟ سایه‌ای تاریک و شوم روی هانابی افتاد. هانا با زانوان لرزان و دعا بر لب سمت پنجره بازگشت.

بدترین کابوس‌های کودکی‌اش به حقیقت پیوسته بودند.نُه چشم سرخ از بیرون پنجره با ردیفی از دندان‌های شانه‌ای سفید نوک‌تیز به او خیره شده بود. هدف هیولا مشخص بود. هیولای سیاه افعی شکل به پنجره یورش برد و برای گرفتن هانا جهید. رانمارو بازوی هانای خشک شده از ترس را گرفت و در اتاق را کوفت:

- فقط فرار کن!

رانمارو به حالت شیطانی‌اش شیفت داده بود. خواهر و برادر دست در دست هم پا به فرار گذاشتند. هنوز به نیمه‌ی راه نرسیده بودند که در اتاق منفجر شد و ذرات چوب به اطراف پریدند. رانمارو، هانا را به جلو هل داد:

- فرار کن و برنگرد! جلوشو می‌گیرم!

هانا اراده‌ای برای ماندن نداشت. پاهای بی‌حسش تنها پی از پی هم جلو می‌رفتند. رانمارو پایش را روی زمین گذاشت و 1...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب خون کور: پانیشرز را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی