فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

خون کور: پانیشرز

قسمت: 18

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

ساکورا آهسته درب پیرکس قابلمه را کناری نهاد. آرام و با لذت خورش کاری را بو کشید. با قاشق کوچکی مزه‌ی خورش را چشید. نیم نگاهی به ساعت دیواری آونگ‌دار کرد. ابروان ظریفش به یکدیگر نزدیک شدند. آکامه نیامده بود؛ همینطور هم خبری از کیتو نبود. ساعت با قدرت دنگ‌دنگ ملایمی کرد.ساعت شش غروب بود. تومو بیرون از آشپزخانه درست در وسط اتاق پذیرایی روی زمین نشسته بود. مدادشمعی‌هایش در شعاع نیم متری پخش شده بودند. توموی کوچک سرش را بلند کرد و از زیر موهای قارچی‌اش به ساکورا خیره گشت:

- ماما؟! چرا آنه چان و اونی چان نیومدن؟

ساکورا نگاه نگرانش را از ساعت چوبی_شیشه‌ای کند و لبخندی پرفروغ به پسرکپنج ساله هدیه داد:

- آیّا! آیّا! تومو کوچولوی من نگران خواهر و برادرشه؟

ت...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب خون کور: پانیشرز را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی