جزیره برمودا
قسمت: 1
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
روی لبه پل هوایی ایستاده بودم و انگشتهام محکم دور نرده محافظ پل گره خورده بودن. سرم رو بلند کردم و به آسمان پر ستاره و مهتاب درخشان خیره شدم. همینطور که به آسمان نگاه می کردم، اشک از چشمهام جوشید و روی گونهام سرازیر شد. نسیم ملایم، لباس و موهام رو به بازی گرفته بود، کف دستهام کمکم با عرق خیس شدن و بهخاطرش انگشتهام از روی نرده لیز میخوردن. لبخند تلخی زدم و فشار انگشتهام دور نرده رو سست کردم، چشمهام رو بستم و به جلو خم شدم. هنوز کامل رها نشده بودم که چیزی مچ دستم رو گرفت و باعث شد به یک طرف تاب بخورم و جیغم تو هوا پخش شد. وقتی به خودم اومدم، عبور ماشینها رو زیر پام دیدم و از دست راستم تو هوا معلق بودم. سرم رو با حسرت از ماشینهای زیر پام گرفتم و به مچم نگاه کردم. انگشتای دستی بزرگ دور مچم حلقه شده بود و نگهم میداشت. نگاهم رو بالاتر بردم و سر صاحب دست رو دیدم. صورتش توی تاریکی درست دیده نمیشد و موهاش خیلی تیره نشون میدادن. فقط فهمیدم طرف یه مرد جا افتاده است.
با زحمت دست آزادم رو بالا بردم و انگشتای مرد رو گرفتم تا بازشون کنم و همزمان فریاد زدم.
- ولم کن عوضی! چرا گرفتیم؟ ولم کن میخوام بمیرم.
صدای آروم اما پر ابهت مرد تو گوشم پیچید.
- آروم باش دختر. زندگی ارزشمندتر از اینه که به هر دلیلی دورش بندازی.
ناخنهام رو تو دستش فرو کردم و غریدم.
- تو از زندگیم چی میدونی که برام شعار میدی. تو که جای من نیستی که اگه بودی، تو هم مرگ رو به زندگی ترجیح میدادی.
با دست دیگهش، دست چپم رو هم گرفت و گفت:
- نکن دیگه، دستم رو آش و لاش کردی.
بعد فشار انگشتهاش رو دور مچهام بیشتر کرد و ادامه داد:
- اول بگو چرا میخوای خودکشی کنی؟ شاید بتونم کمکت کنم. اگر هم راهی برای کمک بهت نداشته باشم، قول میدم خودم هلت بدم پایین.
با حرفش سست شدم و قبول کردم حرف بزنم. تا اومدم دهنم رو باز کنم، گفت:
- اینجوری اصلا وضع خوبی برای حرف زدن نیست. بهتره بیای روی پل و صحبت کنیم.
نمیدونم اون مرد قوی بود یا من خیلی لاغر و سبک بودم. چون به آسونی و بدون زحمت، با یه حرکت کشیدم بالا تا دستم به نرده پل برسه. بعد هم کمکم کرد کامل بالا برم و از نرده رد بشم. همین که پاهام سطح محکم پل رو حس کردن، لرزیدن و فرو ریختن. قلبم...
کتابهای تصادفی

