فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پسر بسته‌رسون و راز زیباترین دختر مدرسه

قسمت: 42

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل چهل و دوم

مینای، که کنار من نشسته بود، درحالی که تلو تلو میخورد بلند شد.

یجورایی می‌تونستم تصور کنم که چه اتفاقی قراره بیوفته، پس تصمیم گرفتم گوشامو بگیرم.

«دیگه تمومه!!»

بچه‌های کلاس، که از فریاد ناگهانی مینای شوکه شده بودند، با حالتی شگفت‌زده به مینای خیره شدند.

تعجبی نداشت.

حتی با اینکه از خودم دفاع کرده بودم، اما بازم گوشام داشت زنگ میزد.

طبق معمول، این دختر اصلاً خجالت سرش نمیشه.

«دیگه تموم شد، یوگاچی!»

«صدات خیلی بلنده.»

وقتی که مینای داشت با گریه سمتم میومد، دستم رو دراز کردم و تلنگری به پیشونیش زدم.

مینای ناله کرد «اووخ...» بعد سرشو گرفت و چشماش پر از اشک شد.

«یوگاچی، تو خیلی بدجنسی...»

«میدونم که تموم شده، پس ساکت باش.»

«برای همین ما دیگه آزادیم! ما آزادیییم!»

«اما هنوزم صدات خیلی بلنده...»

درحالی که ما داشتیم باهم حرف میزدیم، خیلی‌ها به سرعت کلاس رو ترک کردند.

بیشترشون، مثل مینای، به نظر میرسید بار بزرگی از رو دوششون برداشته شده بود.

همه‌ی امتحانات نهایی تموم شده بود و تعطیلات زمستونی به‌زودی شروع میشد.

احتمالاً بخاطر جشن سال جدید بود. خیلی‌هاشون تو حال‌و هوای خوبی بودند.

«هی! یوگا، مینامی چان، کارتون خوب بود.»

هارومی هم یکی از اون افراد بود.

اون، که تو حال خوبی بود، از بین جمعیتی که داشتن کلاس رو ترک میکردن به سمت ما اومد.

«سنبا کون، کارت خوب بود.»

«خوب، خیلی عالیه، این بار هیچ نمره‌ی قرمزی نمیگیرم.»

«منم همینطور، مطمئنم که حتی تو درس تاریخ ژاپنم نمره قرمز نمیگیرم.»

«همه‌ی اینا بخاطر کلاسای ویژه‌ی یوگاست.»

«و همینطورم شیزوکی چان.»

همزمان با حرفای مینای، هممون به سمت گروه دخترای زرق و برقی ن...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پسر بسته‌رسون و راز زیباترین دختر مدرسه را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی