جوانترین پسر استاد شمشیر
قسمت: 6
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
صبح روز بعد، جین به سوراخی رفت که دوقلوهای تونا حفر کرده بودند.
به نظر میرسید که دوز و کلکی در کار دوقلوها نبود. آنها سوراخ را به طور جدی حفر کرده بودند. جین میتوانست یک دیوار سنگی طلایی را در قسمت پائین حفره عمیق مشاهده کند.
در حال حاضر، 7 شوالیه نگهبان، 2 پرستار بچه و دوازده خدمتکار در قلعه وجود داشتند. البته دوقلوهای تونا نیز اینجا بودند.
هیچکس به دنبال جین به اینجا نمیآید و به او مشکوک نمیشود که چکار میکند.
گفتن این که میخواهد به اینجا بیاید و برای پرنده مرده دعا کند، بهانه بسیار خوبی بود.
بهتازگی، اعضای قبیله رانکاندل که در قلعه طوفان زندگی میکنند مراقب جین بودند. کوچکترین فرزند پدرسالار مانند یک کودک خردسال رفتار نمیکرد و به طرز وحشتناکی بالغ بود.
در واقع، برخی بیش از محتاط بودند. بسیاری از پسر بچه 7 ساله میترسیدند. خادمان در مورد او شایعه کردند و گفتند که او یک نسخه کامل از پدر خونسرد خود است و شوالیههای نگهبان به طوری از او اطاعت میکردند انگار که برتر از آنها باشد.
اما وقتی جین گفت که او برای پرنده دعا میکند، همه آنها راحت شدند. آنها فکر میکردند با وجود اینکه جین پسر سیرون رانکاندل است، هنوز هم یک کودک است.
دعا میکنم توی زندگی بعدیت خوشبخت باشی.
وقتی جین گفت که برای پرنده دعا میکند دروغ نگفت. او واقعاً متاسف بود.
جین از قبر پرنده به حفره عمیقی که دوقلوها حفر کرده بودند وارد شد و به دیوار سنگی پائین آن نزدیک شد. روی سطح آن خراشهایی وجود داشت که توسط بیل ایجاد شده بودند.
خود دیوار خیلی محکم نبود؛ هیچ میله یا سیم فلزی در داخل وجود نداشت تا دوام آن را افزایش دهد. بنابراین جین به راحتی میتوانست آن را با یک مشت پیچیده در سایهها از بین ببرد.
با اینحال، شکستن دیواری مانند آن قطعاً یک انفجار قوی ایجاد میکرد.
باران مداوم بیرون تا حدی صدا را خفه میکرد، اما شوالیههای 7 ستاره در قلعه به احتمال زیاد سر و صدا را میشنیدند.
هاهاها
جین ناگهان خندید چون نتوانست خودش را نگه دارد. سپس دستانش را باز کرد و دستانش را به دیوار گذاشت. بلافاصله، دیوار سنگی به آرامی شروع به لرزیدن کرد.
وووووم!
این طلسم جادویی زمین 1 ستاره، رزونانس زمین بود.
طنین زمین جادویی بود که جادوگران اغلب در هنگام چادر زدن در خارج یا کاوش در طبیعت از آن استفاده میکردند، اما کشندگی آن تقریباً صفر بود.
من برای استفاده از جادو خیلی مشتاقام!
کاربردی بودن و لذتبخش بودن استفاده از جادو!
او در 7 سال گذشته این احساس دلنشین را حس نکرده بود. از آنجا که او خاطرات و دانش خود را از زندگی گذشته خود حفظ کرده بود، عدم توانایی در استفاده از جادو از بدو تولد برای جین مانند عذاب بود.
جادو، قدرت جادوگران...
وقتی جین اولین بار متوجه شد که دوباره متولد شده است، تعجب کرد که چگونه باید یادگیری جادو را شروع کند و دوباره مانا را ذخیره کند.
{مانا قدرت جادوش هست مثل باطری. دوتا 2 پلیرا میدونن:)}
با این حال، نگرانیهای او بیاساس بود. همانطور که هنوز قدرت سولدرت در دسترس او بود، مانایی که در طول زندگی قبلی خود جمعآوری کرده بود نیز در این زندگی جدید قابل دسترسی بود.
تنها مسئله اینه که مقدار مانایی که میتونم استفاده کنم، بهخاطر بدن نابالغم محدوده. اما از هیچی بهتره!
در زندگی گذشته خود، جین قصد داشت پس از 3 سال آموزش به سطح 6 ستاره در زمینه جادو برسد.
در حال حاضر، میزان مانای جین میتواند معادل یک جادوگر 1 ستاره باشد، اما با گذشت زمان و با بزرگ شدن او، میزانش افزایش مییابد.
هر روزی که بزرگتر میشد، میتوانست احساس کند که مانایش زیادتر میشود. علاوه بر این، این یک فرایند طبیعی بود. جین تمرین نکرده بود که مانا یا هر چیز دیگری را افزایش دهد.
بنابراین، او به این نتیجه رسید که مانایی که در زندگی گذشته خود جمع کرده بود، در طول سالها بهآرامی به او باز میگشت.
مانای جادوگر 1 ستاره در 7 سالگی! مطمئنم که هیچکس در تاریخ نتونسته به این موفقیت برسه. با این سرعت، من قبل از اینکه 20 ساله شم حداقل به 6 ستاره میرسم.
زندگی دوم او در مقایسه با زندگی اولش، بهتر و مطلوبتر بود.
بهخاطر همین، حالا به وجد آمده بود و خیلی خوشحال بود. در سن 7 سالگی، جین میتوانست از قدرت معنوی و مانا، همراه با دانش و تخصص در شمشیرزنی 3 س...
کتابهای تصادفی

